خبرهاى جديد
پنجشنبه 1 آذر 1403
بسم الله الرحمن الرحيم
السلام عليكم ورحمه الله وبركاته
ای برادران و خواهران من که شماها بامن در عقيده ومنهج ودين شريك هستيد.
من فاطمه دختر عبد الله هستم.
خداوند بزرگ را به شهادت می گيرم براى همه ى حرفهايى كه اينجا مى نويسم.كه مكن با پروردگارم راست هستم قبل از اينكه با مردمها راست باشم.
دوست دارم هدايت خانواده محترمم را به مذهب سنى حنيف به شما ها بشارت بدهم.
واين بخاطر فضل خداوند بزرگ كه با رحمت وهدايت خودش برما منت گذاشت تاهدايت بشويم.
من برای شما توضيح مى دهم كه چگونه هدایت شدیم :
در اول امر من قصه هدايت شدنم را براى شماها ذكر كردم.
وامروز داستان هدايت شدن مادرم و خواهرانم و پدرم براى شما مى گويم.
بعد از اينكه خداوند نور هدايتش را بر روى من باز كرد باخ ود عهد كردم كه خانواده ا م را از گمراهي نجات بدهم ولو كه در اين راه زندگى ام را از دست داده وكشته بشوم.
پس من قبل از اين گمراه گمراهان بودم وعمل من برعقل وفکر آخوندها بود وهمچنين خانواده من بر همين منوال بودند.
در مذهب تشيع ممنوع است كه كتابى ويا چيزى از مشايخ سنى ها بشنوى ويا بخوانى و يا اينكه با اهل سنت مناقشه ومنظره بكني .
براى اينكه شما با اينكار مرتكب گناه بسيار بزرگى شده اى و ممكن است با اينكار شما را از دين خارج كند وما نمى دانستيم كه از روز ولادتمان از دين خارج شده ايم.
و بر ما واجب بود فقط مى شنيديم و عمل مى كرديم ،بدون اينكه مناقشه وحرفى بزنيم، چونکه در مذهب تشيّع حرام است از علمايت دليل وبرهان سؤال بگيرى ، چونکه آنها از خطاء و اشتباه معصوم هستند .
چونکه آنها از نسلهای آل بیت هستند . وما این دروغ را باور کرده بودیم وحال ما این طور بود.
ولکن بعد از اینکه هدایت شدم دیدم وشنیدم که آخوندهای شیعه چگونه در حق شیعه های مظلوم ظلم می کنند.
وهميشه مى گفتند که اهل سنت به رسول e طعنه ودر نبوّت نبی کريم e شك دارند وعايشه زنى فاحشه كار وگنه کار است.
وعمر قاتل فاطمه رضى الله عنها واو حق فاطمه راغصب كرده است.
وخالد پسر وليد شخصى راكشته وبا زن او زنا كرده است.
ومعاويه ويزيد چه کارهايى كه در حق مسلمانان نكردهاند وابوسفيان كافر است.
وهمچنين ما مثل حيوانها پشتسر حرفهای اينها مى رفتيم وبدون اينكه سؤال بگيريم ويا بپرسيم كه دليل اين حرفها كجاست براى اينكه مى ترسيديم كه مهدى عليه السلام برما خشم مى عليه السلام برما خشم مى گيرد.
وشرح حال ما درشهر من قطيف اين طورى بود.
وهمچنين ممنوع بود كه كتابهاى اهل سنت بخوانيم.
وبراى ما كتابهايى كه شيعه ها نوشته بودند مى دادند و مى گفتند اينها کتابهای اهل سنت است.
وهمچنين يك شيعه نمى آيد كه بگويد من دروغ می گويم وما می دانستيم که اين کتابها چيه ودر داخل آنها چيست.
و وقتى به شهر رياض آمدم براى من فرصت پيش آمد كه بتوانم براحتى بخوانم وجستجو كنم واين كار هم با همكارى برادران وخواهرانم در اين منتدى و خارج آن بود.
واز خواست خدانود بود كه حق براى من روشن شد ومن هدايت شدم.
وهچنين خانواده ى من همين وضع سابق من را داشتند ومعتقدات غلطى از اهل سنت وجماعت داشتند.
ولكن معلومات غلط آنها فقط اين بود كه شنيده بودند ودليلي كه ثابت بكند كه اهل سنت اين عملها انجام مى دهند نداشتند.
اينجا بود كه از برادرم الأسيف خواستم دليلهاى بيشترى كه ثابت مى كند در دين شيعه تناقض است براى من بدهد. وهمچنين طلب كردم كه شريطهاى آخوند هاي كافر وفاسق براى ما بياورد واين شريطها براى اولين بار من و خانواده ام در حياتمان مى شنويم واين بود كه چگونه آخوند ها همديگر را رد می کردند. وهمچنين آنها نمى توانند با اهل سنت مناظره بكنند واگر هم مناظره کردند در مناظره خاسر وخائب و مفلس و شکست می خورند
پس همه ى تناقضات را براى مادر وخواهرانم گفتم ودر اول امر آنها موضوع را نفهمیدند برای اینکه مشکل است که شخصی بیاید وبگوید دینی که شما پنجاه سال بر آن هستی باطل و خرافه ودجل چیدیگری نسیت.
براى مادرم وخواهرانم گفتم :براى شماها فرصت خوبى است يكمى فكر كنيد و فتوكپی کتابهایی که برادرم الأسيف و ذوالفقار از منتدى آورده بودند براى آنها دادم.
و براى برادرانم كارت عضويتم در منتدى دادم كه براحتى خودشان بيايند وبخوانند وبحث بكنند.
وبراى آنها نصيحت كردم كه بقسم صوتيات بروند وتا شرح حال آخوندها رابخوبى بشنوند وبدانند كه آنها چگونه حتى برذات الهى افترامى زنند.
وهمچنین اولین بار به تدین آخوندهای شیعه نگاه می کردیم وبر مناظرات آنها نگاه می کردیم که چگونه با خسارت وناتوان خارج می شدند.
وبعد از اينكه حس كردم كه دارند قبول مى كنند قسم خوردم كه دنبال حق بگیرند. زيرا باطل مسيرش آتش جهنم است ودر قيامت نه خمينى ونه سيستانى ونه ياسر حبيب ونه غيرهم هيچ نفعی نمی رسانند.
با سپاس خداوند یکتا همه ی آنها با پذيرش كامل سنى شدند وهمه ى اينها از فضل خدواند متعال كه هيچ شریکی ندارد وهمکاری برادرانم در این منتدی مبارک بود.
وبعد از اين فقط پدرم باقی مانده بود که او انسان بزگسالی بود ومشکل بود یک دفعه او را تغیر بدهیم در حالی که او پنجاه سال براین معتقداتش بوده است.
ودر اينجا بود كه مادرم پدرم را ترک کرد چونکه پدرم مشرک بود.
و پیش دوستم دختر السدیر رفتیم و پدر ایشان از ما استقبال گرمی کردند.
و پیش پدرم نشستیم وبا او صحبت کردیم که اهل سنت می گویند مذهب ما باطل است واين مذهب درست كرده ى فُرس ويهود ونوادگان عبدالله بن سباء است وبرای او بعضی از مقطهایی ویدیوئی که از قبلا ضبط شده بود برای او نشان دادیم وهمچنین بعضی از منظرات بین شیعه وسنی در کانالهای تلفوزیونی برای او نشان دادیم تا از موضوع با خبر باشد.
وباري او تلوزيون شبكه ى وصال وصفا را براى او باز كرديم.
تا ببين دكه چگونه آخوندها از مناظره کردن با سنیها فرار می کنند واگر هم مناظره کردند بی جواب می مانند.
واين جا بود كه براى پدرم مثل اینکه شوکه بر او وارد شود چونکه این طور مناظرات و صبحتهایی ندیده بود.
وما از قبل فتواهای هالکهایی مثل خمینی و مثل او می شنیدیدم و بدون تفکر و ورأیی قبول می کردیم.
وهمچنین در منتدی پدرم از اعتقاد شیعه در باره ی رسول الله e وزنهای او مادرهای مؤمنان واز رسوائي آخوندهاى شيعي كه چگونه نسبت به یهود دوستی می کنند وبا اهل سنت دشمنی وهمه ی اینها همراه با عکس وفلیم به او نشان دادیم.
و او برائت عایشه را از داستان افک (تهمت زدن به عایشه) همراه با دلیل دید.
و همچنین اساسیاتی را که یک مسلم را باید بداند تا مسلم حقیقی بشود او نیز دید , تا بتواند از شرک دور باشد.
و ایضا : دید که علمای شیعه از منظرات با اهل سنت فرار می کنند وگاهی وقتی هم وفحش ودشنام , ولعنت کنند.
و همچنین شیعه نمی توانند اثبات بکنند بر حق هستند , و در این جا برادرم اسیف همراه من همکاری بسیاری کرد وهر چی لازم داشتم ویا سؤالی داشتم با ارسال پیامک برایم می فرستاد.
و همچنین هر چی لازم داشتم برایم می فرستاد.
و هر نامه وکتابی بود به او نشان دادم و همه اینها همراه با دلیل و مدرک کافی به او نشان دادم , که بر سر وسینه زدن ونوحه خواندن و صدا وداد وفریاد زندن هیچ جایی در اسلام ندارد .
ولکن این حقیقت دین شیعه است که مثل حمار(الآغ ) سره می کشند و بر سر وسینه می زنند و گریه وزاری , واشکهایشان را به ناحق جاری می کنند.
تا با این کار ما برای علی وفاطمه مخلص باشیم , وباید همه سال غزادار باشیم و مثل اینکه این فرموده پیامبر صلی الله علیه وسلم را فراموش کرده اند: ( اللهم اني أعوذ بك من الحزن والهم...) خدایا من از غم و اندوه به شما پناه می برم....
پس حقیقت این است که این عزاداری برای ما عذاب است , خداوند قرار داده , چونکه به او شرک آوردیم , و مارا به این عذاب یعنی به سر وسینه زدن وفریاد زدن را باعث عداب ما گداشته , همانطور که بنی اسرائیل را بسسب گوساله پرستیدنشان عذاب داد. وخداوند در هر کاری حکمت دارد...
پس این حال شیعه است که الآن آنها مسخره غرب , قبل از مسلمین شدند, وزندگی آنها غیر از عزا وبر سر وسینه زدن چیز دیگری نسیت.
پس برای پدرم می گفتیم آیا اسلام دین یسر وآسان مگر نسیت؟
آیا اسلام به ما دستور به رحمت وشفقت نداده است؟
و آیا دستور نداده که مشرکین را با نحوه احسن آنها را دعوت بدهیم ؟
چگونه می شود که ما اشخاصی را که همراه پیامبر , ودر سختیها با او ایستادند , به آنها دشنام به گوییم؟
آیا ما آنها را دیدیم که به پیامبر خیانت کردند؟
و چگونه می شود که بگوییم عایشه خائن است و کمترین چیزی در حق او به گوییم , و آنهم این است که همسریامبر معصوم است.
و چگونه می شود که خداوند راضی بشود ,همسر پیامبرش خائن و خطا کار باشد؟
وعایشه خداوند او را از بالای آسمانها برائت او نازل کرده و با این اتهام ماها مثل اینکه پرودگارمان را متهم می کنیم.(حاشا لله).
وبه نسبت ابوبکر رضی الله عنه اعتقاد پدرم این بود که وقتی در غار همراه پیامبر بود از جان خودش ترسید و دلیل هم بر این این است خداوند می فرماید : (لا تحزن إن الله معنا) , نترس و اندوهگین مباش خداوند همراه ما ست.
گفتیم ای پدرم ترس بر سه قسم است:
1-ترس از خداوند .
2-ترس از کسی و یا چیز دیگری.
3-وترس بر کسی ویا چیز چیز دیگری.
واین جا ترس ابوبکر از جان پیامبر بود که شاید مشرکین او را آزار دهند و ترسش بر جان خودش نبوده و گرنه چرا همراه پیامبر رفته بود.
پدرم گفت اکثر صحابه کفار بودند گفتیم چگونه؟
بعضی از آنها فرشتگان آنها را غسل دادن !!
و بعضی از آنها عرش خداوند وقت مردشان بلرزه در آمده است!!
و بعضی مثل عمر, موافق با صحبتهای او قرآن نازل شده است!!
و بعضی مثل عثمان که قرآن را جمع آوری کرده و آنهم به اراده خداوند بوده است!!
پس جگونه می شود که خداوند بخواهد قرآن جمع آوری شود و آنهم قرآن کتاب بزرگ او و بدست یک کافر باشد؟؟
و ما هم بر باطل هستیم که چرا نمی دانیم قرانی که به ما رسده صحیح است و دست برد نخورده و کم وزیادی در آن بوجود نیامده است؟؟
چرا اهل سنت فقط متابعت گمراهی می کنند , وما مگر معصوم هستیم ؟ مگرنه اینکه همه ما بشر هستیم؟
و چگونه می شود که قرآن برای برائت یوسف علیه السلام بزبان یک پسر کوچکی شهادت می دهد؟
و چگونه برائت مریم علیه السلام از زبان فرزند کوچکش در گهواره شهادت می دهد قبول می کنیم ؟
و لکن برائت عایشه رضی الله عنها از زبان پروردگار قبول نمی کنیم ؟
بلكه هيچ بچه ای و نه هیچ تازه متولدی نگفته بلکه خود پرودگار جهانیان سبحانه وتعالی او را متبرا کرده است , و بدون واسطه پیامبر و فرشتگان این کار را انجام داده است.
وبلکه آیه های واضح و روشن تاروز قیامت بر طهارت وپاکی او شهادت می دهند.
ودر اینجا بود که پدرم وقتی ادله وبرهانها را با چشمایش دید اول فکر کردنش بود , و دیروز که جمعه بود بعداز نماز جمعه در جلو سیصد نماز گذار بلند شد وشهادتین را گفت : وعرض کرد که با سنی شدنم از هیچ کس بجز خداوند متعال نمی ترسم حتی ولو آخوند , ویا شیعه حقیر باشد.
و خدا را شکر که قبل از اینکه روح به غرغره او برسد ویا از تن او خارج شود هدایت یافت , وقتی روح بنهاتش رسید دیگر نه خمینی و نه سیستانی نفع می رساند.
ایجانست که از هر شیعی که از خدا می ترسد و تقوای خدا پیشه می کند , وهر کسی دنبال حقیقت می گردد , چرا چون مسأ له خیلی بزرگ است و آنهم این است که مسیر انسان اما بطرف بهشت و یا بطرف جهنم است.
واینطور نسیت که شیعه می آید چگونه به این زودی انسان هدایت پیدا می کند؟ من می گویم این شیرینی ایمان است که وقتی داخل قلب انسان شد دیگر هیچ مجالی برای شک وتردد نیست , و نمی خواهد که انتظار بکشد که سیستانی ویا کسی دیگری مثل او از ما راضی باشد , ودر اینجا فقط رضی و بخشش از خداوند طلب می کنیم و غیر از او کسی دیگری برای ما مهم نیست.
و از همه برادران اهل سنت وجماعت تشکر می کنم بخاطر اینکه ما را از آتش جهنم نجات دادند و شماه بعد از خداوند کریم سبب هدایت ماها بودید.
و چوست دارم هر شخصی که این نامه من را می خواند برای بزرگوارم مسعود منصور الأسیف دعا بکند که خداوند جنت نسیب او و خانوادش بکند وپدر ومادرش را بیامرزد که کمک بسیار زیادی در حق ما انجام داده وخداوند همه این را در ترازوی اعمال بنویسد , و او را در دینش پایداری ببخشد.
و همچنین برادرانی که در اول امر همراه من ایستادند و سبب شدند تا من این نامه را کامل کنم وبرای خوانندگان گرامی آماده بکنم , وتشکر بسیار زیاد از برادرانم فاروق و ذو الفقار از هیچ چیزی کوتاهی نکردند.
وهمچنین خواهرانی که از سلاله صحابه هستند , و همچنین دختر السدیر که در این کوشش بسیاری برایم انجام داد ومرا تشویق به این کار کرد.
و دوست دارم تمنا می کنم هر کسی این نامه را خواند آن را انشار بدهد تا بلکه عوام شیعه که گول باطل را خورده اند از راه گمراهی برگردند و هدایت بیابند.
ومی گویم حق واضح و آشکار است و باطل هم واضح وآشکار است , وبر ما واجب است که پیرو حق باشیم و از پیامبر پیروی بکنیم و دنبال راه او وا صحاب او همسرهای او واهل بیت او و کسانی که از آنها پیروی می کنند برویم برویم
ومن بر هر شیعه غیور و خانوده او که از خداوند ی که حق را بر پیامبر خویش نازل کرده , وتا قیام قیامت از دین نگهداری می کند ,
بداند که دین واضح , ومنهج صحیح وسلیم نیز واضح است , وآنهم راه وروش اهل سنت است که همه چیز را به اندازه خودش وبه جای خودش نه کمتر ونه بیشتر به آن عمل می کنند و همین وسطیه است باعث می شود انسان را بهشت برساند .
والسلام علیکم ورحمئ الله وبرکاته.
خواهر سنی شما فاطمه دختر عبدالله .
سنی هستم وافتخار هم می کنم.