دكترعلی مظفريان پزشک و جراح ارتوپد در اسفند ماه سال 1325هـ.ش. در شهر كازرون (تقريبا 250 كيلومتري شمال شرقي شيراز) در خانوادهاي كه پايبند به اصول و معتقدات شيعه بودند پا به عرصه وجود گذاشت، پدرش مردي متين و موقر و كارمند يكي از ادارات دولتي بود كه با همت همسرش و توكل بر خدا بخوبي از عهدة تربيت فرزندانشان برآمدند تا آنجائيكه اكثر آنان از جمله علي بدانشگاه راه يافتند، (علي) دانشجواي دانشگاه شيراز (دانشكده پزشكي) بود و اين مصادف با حكومت شاهنشاهي در ايران بود
دکتر علی مظفریان رحمه الله - شیراز
كه سعي ميشد مذهب به فراموشي سپرده شود، در آن دروان اختناق (علي) در دانشگاه با كمك عدهاي از دوستانش انجمن مذهبي تشكيل دادند و بهمين سبب طي چند نوبت جمعا حدود يكسال زنداني شد، در اين انجمن مذهبي بود كه در اثر بحث و مجادله با دوستانش نسبت به صحت و حقانيت مذهب شعيه دچار ترديد شد و با حالت قهر انجمن را ترك كرده و به محضر اساتيد و بزرگان مذهبي در شيراز رفت و در آنجا نيز چيزي قانع كننده نيافت و اين موضوع باعث شد كه شك و ترديدش به يقين تبديل شود، او كه تا اين موقع فكر ميكرد اسلام فقط شيعه است و با اصول و عقايدش بزرگ شده و خو گرفته و برايش تبليغ كرده بود اكنون آن را با طبع اسلام خواهي و روح خدا جويش مطابق نميديد و اين موضوع بر احساس و روانش بسيار سنگيني ميكرد تا اينكه در سال 1351هـ.ش. با عنوان دكتر از دانشگاه فارغ التحصيل شده و طبق مقررات بايد مدت سه سال در مناطق محروم و دور از مركز خدمت نمايد، براي اين منظور به بندرلنگه رفت، شهري كه اكثريت جمعيت آن اهل سنت هستند با مساجد متعدد و مدرسه علوم ديني در آنجا بود كه صداي اذان پنج وقت از منارههاي مساجد توجهش را جلب مينمود و اين برايش غير عادي و جديد بود و باعث شد كه بسوي آن كشيده شود، در نتيجه بحث و گفتگو با علماي اهل سنت آنجا بود كه احساس كرد به اسلام راستين محمدي نزديك ميشود پس از مدتي تحقيق و بررسي بيشتر به اين نتيجه رسيد آنچه كه بدنبالش بوده يافته و به مرادش رسيده است، دکتر میگفت: «اولین جرقه ای که مرا وادار به تحقیق و مطالعه نمود کتابچههای کوچک استاد مردوخ کردستانی بود. کتابچهی حل اختلاف و ندای اتحاد و ناله بیهنگام - مصاحبه شیخ مردوخ و خمینی - و کتابهای دیگر. و سپس راهی بیمارستان بندر لنگه شدم و با مفتی اعظم آن دیار شیخ محمد علی خالدی آشنا شدم طی چند جلسه بحث و گفتگو، مذهب پاک اهل سنت را قبول کردم». پس از اتمام دوره سه ساله خدمت از بندر لنگه به شيراز برگشت، در آن زمان به همت عدهاي از دانشجويان پاكستاني كه در ايران بودند در يكي از سالنهاي دانكشده مهندسي شيراز نماز جمعه اهل سنت بر پا ميشد و دكتر نيز هر هفته براي نماز بدانجا ميرفت تا اينكه كم كم جماعت او را شناخته و بعنوان امام جمعه مورد قبول همگان واقع شد، اين جريان تا بعد از انقلاب ادامه داشت تا آنكه از طرف دانشگاه به بهانههاي مختلف سعي ميشد از اقامة نماز جمعه جلوگيري شود، اين باعث شد كه جماعت بفكر مسجدي مستقل براي اهل سنت شيراز بيفتند تا اينكه با همت و تلاش دكتر و پشتوانة مالي يكي از افراد خيرانديش خانه دو طبقهاي در شيراز خريداري شد و بعنوان مسجد الحسنين اهل سنت و جماعت شيراز در ادارة اوقاف شيراز ثبت شد و وقف گرديد، پس ار تغييراتي كه در بناي اين خانه بعمل آمد دو طبقه آن تبديل به دو سالن بزرگ شد و حياط وسيع آن با سايبان پوشيده و تبديل به مسجد شد، بدين ترتيب اهل سنت شيراز پس از سالها سرگرداني صاحب مسجدي در شيراز شدند.
در روزهاي جمعه سالنها و حياط آن مملو از جمعيت نماز گزار بود بخصوص در اعياد كه در اثر كثرت نماز گذران كوچه خيابان جنب مسجد نيز براي نماز خواندن اشغال ميشد، اين تعداد جماعت نسبت به جماعت اهل تشيع شيراز بسيار زياد و چشمگير بود بخصوص كه در نماز جمعه اهل سنت تعدادي از افراد تحصيل كرده و دانشجوي اهل شيعه نيز شركت ميكردند، كه اين باعث ترس و حسادت عدهاي از آخوندهاي شيعه و افراد متعصب گرديد كه پس از حدود يكسال به بهانههاي مختلف و بيجاي آنها منجر به تعطيل شدن مسجد گرديد كه بازهم با تلاش دكتر و ديگران مسجد باز شد، ولي بهانهها و اشكال تراشيها همچنان ادامه داشت و از دشمني با دكتر چيزي نكاست و بارها دكتر و اعضاء هيئت امناء به اداره اطلاعات احضار شدند و آنها را تحت فشار و محدوديتهاي فراوان قرار دادند و بعد از جر و بحث فراوان با مسؤولین اداره اطلاعات نتیجتاً راهی زندان شد و بعد از هشت ماه یعنی درسال 1992 میلادی وی را رسما اعدام کرده و جنازه مُثله شده او را تحویل پدرش ناصر مظفریان دادند.
اطلاعات ایران برای جلوگیری از هر حرف و حدیثی و برای فریب دادن بسیاری از ساده لوحها تهمتهایی بسیارناروا را به ایشان وارد ساخته اتهاماتي كه از طرف رژيم بهاصطلاح اسلامي ايران بعنوان جرم و سند محكوميت دكتر صادر شد از اين قرار بود!:
جاسوسي براي آمريكا، سعودي، عراق، عمل فحشاء (لواط و زنا) در مسجد و توهين به مقدسات شيعه، در اين مورد فيلمي دروغين از او ساختند و مدعي شدند كه خودش اين اتهامات را پذيرفته است. ﴿فَصَبۡرٞ جَمِيلٞۖ وَٱللَّهُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ﴾. كه همهاش دروغ بود و تنها جرمش خروج از مذهب شيعه بود و بس، هر كس آن فيلم ساختگي با آن اتهامات واهي ديد از دوست و دشمن، در برائت دكتر و شهادت او گواهي دادند و لكه ننگي بر دامن سياه حكومت ايران شد. ایشان در میدانی در شهر شیراز و در محضر عام بدار کشیده شد. مثل اين واقعه، جريانات بسياري برای اهل سنت در ايران بوقوع پيوسته و همچنان ادامه دارد، علماء اهل سنت در ايران به بهانه وهابيت تحت فشار هستند، اين در حالی است كه سردمداران حكومت ايران ادعای وحدت شيعه و سنت را دارند و خود را رهبر مسلمين جهان ميدانند و با بوق تبليغاتی خود، همه كشورهای اسلامی را بهصدا در آوردهاند و مسلمانان ظاهر بين و سادهلوح را فريب ميدهند و ميخواهند كه آنان را از اسلام دور كنند و بمذهب شيعه گرايش دهند، بنابراين آنهائيكه در خارج از ايران هستند حكومت ايران را فقط از طريق چرب زبانيها و دروغهايي كه شنيدهاند ميشناسند و عمل آنها را در داخل ايران نديدهاند، كه حتی با مسلمانان آگاه شيعه خودشان به چه طرز فجيع و وحشتناكی رفتار ميكنند.
مساجد را خراب و يا تعطيل ميكنند و بجای آن حسينيهها و بارگاههای خود را رونق بيشتری ميدهند و روضهخوانان با نام امام جمعه از منبر و جايگاه مطهر رسول اللهr مسلمانان را بر ضد يكديگر ميشورانند و مساجد اهل سنت چه در ايران و چه در خارج ايران را مسجد ضرار مينامند و خواستار تعطيل و خراب كردن مساجد بيشتری ميشوند.
اما باید بدانیم که الله متعال هرگز از ظلم ظالمان غافل نمیماند.
این خبر از سایت مهتدون گرفته شده است.