ما اينجا وقفه هايى داريم :
خداوند متعال مى فرمايد: (وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ) التحريم: ٣
آنگاه كه پيامبر با يكى از زنان خود رازى در ميان نهاد، چون آن زن آن راز با ديگرى باز گفت، خدا پيامبر را از آن آگاه ساخت و او پارهاى از آن راز را بر آن زن آشكار كرد و از افشاى پارهاى ديگر سربازد. چون او را از آن خبر داد، گفت: چه كسى تو را از اين ماجرا آگاه كرده است؟ گفت: آن خداى داناى آگاه به من خبر داده است.
اگر شما مى گوييد كه مادر مؤمنان (حفصه وعايشه رضى الله عنهما)درظاهر ايمان ودر كفر ونفاق داشتند.
پس چرا خداوند اين سر بسيار بزرك را به پيامبرش خبر نداد .بر پيامبر وحى نازل مى شد.
وهمجنين واجب بود كه خداوند بر پيامبرش دستور بدهد تاآنها را طلاق بدهد. براى اينكه نفاق گناهش از كفر هم بيشتر است .
وخداوند بما دستور داده كه بعصمت كافر تمسك نجوييم .
پس چرا پيامبر صلى الله عليه وسلم آنها را طلاق نداد وبه عواصم كفار تمسك جوييد؟ (معاذ الله يعنى : پناه برخدا).
آيا شما پاسخى در اين باره داريد؟
اى شيعى به اين سؤال خوب فكر بكن .تا بدانى چقدر تو گمراه هستى ,بخاطر اينكه مى گويى آنها منافق هستند.
ونه تو مى دانى ونه غيراز تو ,آيا شما از خدا ورسول خدا صلى الله عليه وسلم بيشتر مى دانيد,نه هرگز اين چنين نيست. پس بدان علماءهاى شما دعوت كننده بسوى آتش جهنم هستند.هر كسى حرفهاى آنها را قبول كرد آنها را درآتش جهنم مى اندازند.
همان طوريكه پاكدامنان براى پاكدامنان هستند.
اما اينكه آسيه پاكدامن بود وهمسر فرعون اين قاعده راتغير نمى دهد.
وهمچنين همسر نوح عليه السلام خيانت كار بود دراين قاعده اشكالى پيش نمى آيد .
وهمچنين همسر لوط عليه السلام خيانت كار بود دراين قاعده هيچ اشكالى رخ نمى دهد .
زيرا كه خيانته همسر نوح عليه السلام اين بود كه بمردم مى گفت نوح عليه السلام ديوانه است.
اما خيانت همسر لوط عليه السلام اين بود هرمهمانى كه مى آمد بمردم خبرمى داد.
پس اين اشكال به امورزير برطرف می شود:
اولا: زندگى آنها با يكديكر دوام نياورد.
1-خداوند همسر نوح عليه السلام را غرق كرد ودر دنيا بين آنها جدايى افتاد.
2-وهمسر لوط عليه السلام راهمراه قوم لوط نابود كرد وهمچنين دردنيا بين آنها جدايى افتاد.
3- آسيه وفرعون با غرق شدن فرعون در دريا دربين آنها درنيا جدايى افتاد.وهمچنين آسيه از فرعون و عمل فرعون بيزارى مى جست.
پس زندگى درميان آنها دوام نياورده است .پس قاعده سر جاى خودش باقى مى ماند.(الطيبات للطيبين).وكلام خداوند هيج وقت عبث وبيهوده نيست.
دوما:شرعا برما واجب است بين كافر ومسلمان (زن ومرد) جدائى بيفتد.وهمچنين سنت خدا درميان انبياء اين است كه زنهاى درستكار وپاكدامن داشته باشند.اگر زنان آنها درستكار نبودند همان اول در بين آنها جدايى وتفرقه مى آفتاد. وخداوند حقيقت كفرآنها را آشكار را مى ساخت.
آيا اين طور نيست؟همچنين ابراهيم عليه السلام وقتى بخانه ى فرزندش اسماعيل رفت از زن او سؤال گرفت كه وضع حال زندگى آنها چطور است .زن اسماعيل عليه السلام از تنكى زندگى شكايت كرد ,دستورداد تا اسماعيل زنش را طلاق بدهد اين فقط مجرد شكواى وتنگى زندگى بود تا جه برسد كه خيانت كار باشد.براى اينكه گروه انبياء پاك وطاهر هستند وبايد زنهاى آنها نيز پاك وطاهر باشند.
پس چكونه خداوند راضى مى شود زن حبيب صلي الله عليه وسلم خدا بهترين بشر خاتم الانبياء كافر وخيانت كار باشد . (پناه برخدا)
پس با اين دليلها معلوم شد استلال به اين آيه ها باطل است ولله الحمد والمنة.