حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در هر سفر يكي از همسران خويش را به همراه مي بردند در باز گشت از سفري حضرت عايشه رضي الله عنها همراه ايشان بودند
حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در هر سفر يكي از همسران خويش را به همراه مي بردند در باز گشت از سفري حضرت عايشه رضي الله عنها همراه ايشان بودند و در يكي از استراحتگاههاي وسط راه حضرت عايشه از كجاوه ( اتاقكي كه بر روي شتر قرار ميدادند ) خارج شدند و براي قضاي حاجت از كاروان دور رفتند ناقوس حركت در اين بين به صدا در آمد و شتربان كجاوه را بربالاي شتر قرار داد غافل از اينكه عايشه در ميان آن نيست و ساربان كاروان را به حركت در آورد . عايشه رضي الله عنها كه برگشت ديد كه اي داد و بيداد كاروان رفته است چون يقين داشت بدنبالش خواهند آمد در جاي خود نشست . قانون اين بود كه هميشه پشت سركاروان و بافاصله فردي حركت ميكرد تا اشياء بجامانده را جمع آوري كند در آن سفر اين وظيفه به حضرت صفوان محول شده بود او وقتي به عايشه رسيد گفت ( سبحان الله زن رسول خدا ) و ديگر بدون آنكه كلمه اي بگويد شتر را خواباند تا عايشه بنشيند و دهانه شتر را گرفت و حركت كرد تا به كاروان رسيد اما همين اتفاق ساده سوژه خوبي براي منافقان بود كه بگويند بله زن جوان است و مرد جوان و از اين حرفها كه قلم را نمي رسد كه جسارت كند و بنويسد اما حرفها كه پخش شد و تا آنكه آيات برائت عايشه در سوره نور نازل شد و درقسمتي از آيات آمد . (إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَهُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَهِ (النور:19) (آنان كه دوست دارند تا فاش شود تهمت بدكاري در بين ايمان آورنده گان براي آنها در دنيا و آخرت عذابي درد ناك است .) درسوره احزاب آيه 58 درهمين رابطه مي فرمايد . (وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِيناً) (الأحزاب:58) (و آنها كه آزار ميدهند زنان و مردان مؤمن را به تهمت عمل بدي كه انجام نداده اند پس بدرستيكه بردوش خود بار گراني از گناه آشكار و پنهان را نهادند ) بهر حال ما اين آيات را نياورديم كه حضرت عايشه را از زنان مبرا كنيم خوشبختانه در اين مورد كسي با ما اختلاف ندارد ما آيه را شاهد آورديم تا مطلب ديگري از آن گواهي بياوريم نخست اينرا بگويم كه شيعه نيز در اينكه آيات فوق در حق عايشه است با ما متفق است پس توجه كنيد خدا چه مي گويد .
(وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ)(الأحزاب:58) (كسانيكه آزار ميدهند ( باتهمت زدن ) زنان و مردان مؤمن را ) منظور از مؤمنات در اينجا حضرت عايشه و از مومنين حضرت صفوان است پس خدا كه آنها را از زمره مومنين و مومنات مي نامد آيا برايمان حقي باقي مي ماند.كه ايشان را كافريا منافق بدانيم . يا وقتي در آيات زير مي خوانيم : (إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ) (النور:23) ( و كسانيكه اتهام به بد كاري ميدهند زنان نيكوكار ايمان آورنده بي خبر از همه جاي را ، خدا آنها را در دنيا و آخرت لعنت ميكند و براي آنها عذابي بزرگ است ) منظور از محصنات غافلات مؤمنات حضرت عايشه است .پس ما چگونه بعد از آنكه خدا ( جل و علا ) به عايشه لقب هاي عظيم ميدهد .حي يكيش لقبهاى كه اگر يكى از آن در حق هر زنى ديگر نازل مى شد براى افتخارش كافى بود . چگونه بعد از همه اينها به عايشه بد ميگوييم ؟و او را منافقه و مغرض مي شناسيم ؟ باز گوئي اين ماجرا در قرآن با آيه اي پايان مي يابد كه اگر مسلمانان با دقت به آن توجه كنند ديگر از ميان آنها كسي پيدا نخواهد شد كه در حق حضرت عايشه زبان درازي كنند . مگر آنكه بنام مسلمان و در دل منافق باشد . مگر آنكه به قرآن ايمان نداشته باشد آيه مي فرمايد :(الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّأُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ) (النور:26) (زنان نا پاك لايق مردان نا پاكند و مردان خبيث براي زنان خبيث استند و زنان پاك مال مردان پاكند و مردان پاك مال زنان پاك اند آنها برئ اند از آنچه كه ( منافقان ) ميگويند و براي آنها آمرزش و رزق كريم است )اين آيه يعني چه ؟ يعني اگر عايشه خبيث بود بايد نصيب خبيث مي شد و اگر طيبه و پاك و پاكيزه بود بايد حق طيب و پاك ميشد و اين آيه در باره عايشه است زيرا از برائت او از تهمت صحبت ميكند .خوب آدمهاي حسابي ! عايشه نصيب كي بود از لحظه بلوغ نصيب رسول خدا شد و پيامبر در حالي از جهان فاني رحلت نمود كه سرشان بر سينه عايشه بود و پس از وفات رسول الله حضرت عايشه تا آخر عمر شوهر هم نكرد و در همان اطاق كه ده سال با پيامبر سپري كرده بود باقي عمر را نيز به سر برد و پيامبر در حق او فرموده كه ( او زن من در بهشت است ).و اين اظهر من الشمس است ، كه بعد از خديجه ، عايشه بيش از زنان ديگر عزيز و مورد توجه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم بوده است . روزي كه افترا زدن به عايشه ورد زبانها شد حضرت عمر رضي الله عنه به حضرت محمد صلي الله عليه آله وسلم عرض كرد . ( يارسول الله تو يادت ميآيد كه يكبار در نماز ، لباست آلودگي داشت و جبريل بتو خبرداد خوب خدائي كه راضي نشده آلودگي را در لباس تو ببيند چطور امكان دارد كه زنت را ، شريك زندگيت را ، آلوده ببيند و خبرت ندهد .)
حضرت عمر در پايان اين جمله فرياد زد . ( هذا بهتان عظيم ) ( اين افترائى بس بزرگ است .) وخداوند (ج) آيه نازل كرد وحرف عمر راتاييد فرمود و عيناً تكرار كرد. آيه آمد كه( هذا بهتان عظيم ) سورة النور آية 16
كجاست عمر تا امروز ببيند كه برخى از مسلمين به حضرت عايشه تهمتى بزرگتر از زنا را نسبت ميدهند ؟ به ام مومنان اتهام كفر و نفاق و ارتداد مياورند؟ كجاست عمر تا نعره بزند .( سبحانك هذا بهتان عظيم ) سورة النورآية 16 حالا كه او نيست بياييد اى مسلمانان يكصدا براى حفظ ناموس پيامبر بگوييم .( سبحانك هذا بهتان عظيم )بعضى از دانشمندان شيعه كه علم خويش را در راه رشد مردم بكار نمى گيرند مثال عجيبى مياورند و مى گويند . ( اين تازگى ندارد كه زن پيامبرى فاسد باشد بيش از اين زن حضرت لوط و زن حضرت نوح نابكار بودند ) آنها در اين دليل تراشى به همان شيوه عجيب يعنى قياس خود متوسل ميشوند درجواب بايد گفت .( اين كه حرف نشد ! زن حضرت لوط و نوح فاسد بودند كه بودند به زن پيامبر چه ربطى دارد ما الان گفتيم كه خدا آلودگى را بردامان پيامبر خويش تحمل نمى كند وبه همين دليل است كه زن نوح را غرق كرد وبرسر زن لوط باران آتش باريد اما با زن محمدصلي الله عليه وآله وسلم چه كرد؟ محمد صلي الله عليه وآله وسلم تا لحظه مرگ در اتاق عايشه در كنار عايشه بود خدا در باره زن پيامبر ما جز خوبى نفرموده است . آخر اينها چه وجه تشابهى بين حضرت عايشه وزنان حضرات نوح و لوط يافتند . حتى ببينيد بعد ها وقتى كه بين على و عايشه اختلاف بروز كرد و على پيروز شد بر سرزن پيامبر باران آتش نباراند ويا او را غرق نكرد بلكه با احترام تام او را به خانه پيامبر بر گرداند پس اين يك قانون كلى است كه خبيث باطيب يكجا نمى توانند باشند چنانكه بين لوط بين نوح و زنش و بين آسيه و فرعون جدائى افتاد و اگر تا آخر عمر يكجا بودند اين معنى را دارد كه يا هر دو پاكند ويا هر دو نا پاك . تا نظر علماى شيعه چه باشد.