تا شاه رفت و آقاي خميني سر رشته‌ي امور را به دست گرفت و عده اي از آخوندهاي خودخواه روي كار آمدند

و مدت زيادي نگذشت كه باز همان اختناق و سانسور زمان شاه و بلكه شديدتر برگشت و همان خرافات مذهبي معمول و همان كارمندان بيكار سر كار، و همان غارت گران اموال مصدر امور گرديدند و به حيف و ميل بيت المال ادامه دادند. ما براي خيرخواهي هر چه به آقاي خميني نامه نوشتيم جواب نداد و هر چه مقاله نوشتيم سانسور و جلوگيري گرديد و حتي آن سيد خسرو شاهي كه با همراهي ساواك و چسبانيدن عكس شاه و شهبانو و مأموران شهرباني و اوباش، مسجد گذر وزير دفتر را غصب كرد و به اقامه جماعت پرداخت، همين سيد مقرب السلطان، در دولت آقاي خميني نيز مقرب الامام گرديد و رئيس بنياد مسكن شد! و اينكه چه به روز ملت آورد و دانسته و نادانسته چه كارها كرد، بماند.

اين روزها در حال پيري و افسردگي بسر مي‌برم و روزنه اميدي به نجات مردم از خرافات نيست؛ زيرا ملاها با جديت تمام به اشاعه خرافات و موهومات مشغولند. عده اي از جوانان نورس دانشجو به فكر مملكت و آينده مردم هستند ولي راهنما ندارند و كساني كه مصدر امورند به كلي سد راه هدايت اند، مذهب تقليد، راه مذهب تحقيق را بسته و دين تعليم و تعلم، تبديل به مذهب تقليد شده است. مردمي‌كه حق و باطل را تشخيص نمي‌دهند همواره بيچاره و در قيد استعمار باقي مي‌مانند؛ مردمي‌كه كمي‌قبل از ورود آقاي خميني به ايران، مي‌گفتند كه عكس خميني را در ماه ديده ايم و ميليونها تهراني مدعي بودند كه عكس او را در ماه ديده اند و اين وهمي‌متواتر بود!! آري، از اين تواترها بايد به خدا پناه برد[1].


[1] - سوانح الأيام ص121- ص 122