اما ماه رمضان تمام شد، ما هر چه منتظر شديم از فرش خبري نشد، بلكه خادم مسجد را فريفتند و تنها قالي بزرگ نو كه در مسجد بود به اسم يك نفر حاجي كه مدعي بود زماني خود او اين فرش را وقف مسجد كرده به بهانهي اينكه آن را براي تطهير ميبرند، از مسجد خارج كردند.
پس از گذشت بيش از دو ماه گيرندگان پول در مسجد پيدا نشدند، ولي خودم يكي از آنان را در خيابان ديدم و پرسيدم فرش مسجد چطور شد؟ پاسخ داد ما از مردم پول جمع كرديم براي مسجد فرش بخريم، اما معلوم نكرديم و نگفتيم براي كدام مسجد!
به هر حال پول قالي ها را هم خوردند و رفتند و فقط در اطراف مسجد از ما عيبجويي ميكردند كه اين آقا اخلاق ندارد، بدين ترتيب از شرشان راحت شديم[1].
[1] - سوانح الأيام ص61