از ديگر اموري كه موجب بدبيني مردم به روحانيين شده بود، اعمال ناشايست برخي از قضات بود، چون در آن زمان در ايران دادگستري نبود و كار اسناد و مرافعات با حاكمان شرع بود، هر روحاني سعي مي‌كرد كه متصدي امور اسناد و مرافعات باشد، و گاهي بر اثر بي نظمي‌و بي عدالتي كار به جايي مي‌رسيد كه فلان خان مي‌توانست با رشوه املاك صد نفر را ضبط كند

از ديگر اموري كه موجب بدبيني مردم به روحانيين شده بود، اعمال ناشايست برخي از قضات بود، چون در آن زمان در ايران دادگستري نبود و كار اسناد و مرافعات با حاكمان شرع بود، هر روحاني سعي مي‌كرد كه متصدي امور اسناد و مرافعات باشد، و گاهي بر اثر بي نظمي‌و بي عدالتي كار به جايي مي‌رسيد كه فلان خان مي‌توانست با رشوه املاك صد نفر را ضبط كند و با گرفتن سندي از شيخ الإسلام و يا عده اي از روحانيان، املاك ديگران را در تحت تصرف خود در آورد و يا يك زن شوهر دار را گاهي با قباله اي شوهر دهند!! از جمله چنانكه شيخ جواد شريعتمدار از ائمه‌ي جماعت تهران كه در مسجد حاج رجبعلي در محله‌ي درخوانگاه امامت مي‌كرد، برايم نقل كرده است: در زنجان[1] يكي از خوانين عاشق همسر يكي از خوانين ديگر شده بود، چون شوهر آن زن مسافرت كرد، آن خان كه عاشق زن او بود نزد شيخ الإسلام مي‌رود و چند شاهد مي‌برد كه خان مسافر در مسافرت فوت شده و با دادن رشوه زن او را براي خود عقد مي‌كند و علني با طبل و دهل زن او را به خانه‌ي خود مي‌برد، چون شوهر او از سفر بر مي‌گردد و از قضايا مطلع مي‌شود، نزد شيخ الإسلام مي‌رود كه حضرت آقا من زنده هستم چگونه شما زنم را شوهر داده اي؟! شيخ الإسلام مي‌گويد: اشخاص محل و مورد وثوق شهادت به فوت تو داده اند، برو بيرون، و دستور مي‌دهد او را از محضر شيخ الإسلام بيرون كنند[2]!


[1] - زنجان: شهري در سيصد مايلي شمال غرب تهران.

[2] -  سوانح الأيام ص19