وعمر رضی الله عنه اهل بیت را از اهل وخانواده ی خود بیشتر احترام می گذاشت , و آنها را در حقوق و بخشش وهدیه را اهل بیت خود مقدم تر می دونست, و همچنین جمیع تاریخ نوبسان می نویسند که عمر رضی الله عنه وقتی عطایا بیت المال را تعیین کرد بنی هاشم را چون که قرابت آنها نسبت به رسول الله صلی الله علیه وسلم بود , را از همه مقدمتر حساب کرد .
یعقوبی می نویسد: عمر رضی الله عنه وقتی دید اموال بیت المال زیاد شده است گفت که برای همه از بیت المال مقرری ماهیانه تعیین شود و آن در سال بیست هجری قمری بوده است.
پس عمر رضی الله عنه عقیل بن ابوطالب و مخرمه بن نوفل و جبیر بن مطعم بن نوفل بن عبد مناف (همه آنها اقربای علی بودند) آنها را خواست وبرای آنها گفت که برای هر منزلی مقرری تعیین کنید وبینویسید: از بنی عبد مناف شروع کنید : پس آنها از علی بن ابوطالب شروع به نویشتند کردند وبرای او ماهیانه پنج هزار وبرای حسن بن علی سه هزار وبرای حسین بن علی سه هزار وبرای عمر (خودش) چهار هزار نوشتند.
واولين مالی که به او رسید اموالی بود که ابوهریره از بحرین فرستاده بود و تقریبا هفتصد هزار درهم بود.
عمر گفت: برای هر کسی به اندازه منزلت ومقام او بنویسید اول از بنی عبدمناف شروع , وبعد از آنها ابوبکر وقومه او و بعد عمر وقوم او , عمر می گوید : وقتی نگاه کردم گفتم ای کاش قرابتم به رسول الله مثل آنها نزدیک بود , ولکن شروع از اقرب به رسول الله صلی الله علیه وسلم وبعدا نزدیکتر و نزدیکتر به رسول الله و عمر را در مرتبه ای قرار دهید که الله سبحانه وتعالی او را قرار داده است[1].
و اما ابن ابي الحديد می گوید:
عمر رضي الله عنه گفت: از رسول الله صلی الله علیه وسلم و اهل بیت او شروع کنید بعدا ازنزدیکترین به نزدیکتر به رسول الله صلی الله علیه وسلم شروع کنید , از بنی هاشم وبعدا بنی عبد المطلب وبعد بنی عبد شمس ونوفل و بعد بقیه قریش شروع کردند.
وهمچنین عمر رضی الله عنه بین زنان نیز تقسیم کرد, بعضی گفتند یا امیر الؤمنین برای این دختر رسول الله هم بدهید, منظورشان ام کلثوم همسر عمر دختر علی بن ابی طالب رضی الله عنهم جمیعا.
در این حال ام سلیط گفت برای او بدهید چون که او از کسانی است که با رسول الله بیعت کرده است[2].
وهمچنین ثابت شده است که فاروق رضی الله عنه برای اهلبیت تقدیر واحترام , خاصی قائل بوده است حتی این احترام برای خانواده خودش ونزدیکترین اشخاص به خود قائل نبوده است.
وهمچنین ابن ابی الحدید می گوید: دختر یزدگرد بزرگترین پادشاه آن زمان, وقتی به اسارت مسلمین در آمدند , و آنها را همراه اسیرها به مدینه پیش خلیفه رسول الله صلی الله علیه وسلم عمر فاروق فرستادند
ومردم همه فکر می کردند که آنها را به برای فرزندش که تحت پرچم رسول الله صلی الله علیه وسلم جهاد کرده است می دهد زیرا او می تونست برایش همسر باشد ولکن فاروق نه برای خودش ونه برای فرزندش اختصاص داد ونه برای کسی از اهل بیتش , بلکه اهل بیت نبوت را پیشی داد, او را برای حسین بن علی رضی الله عنهما داد واو کسی است که علی بن حسین را به دنیا آورده و او تنها باقی مانده کربلا بوده ونسل حسین از طریق او گسترش پیدا کرده است.
و نسب دان شیعی مشهور ابن عنبه می گوید: اسم این دختر شهربانو بوده ودر فتح مدائن به اسارت مسلمين در آمده و عمر بن خطاب او به حسین بن علی بخشید[3].
و همچنین محدث شیعی معروف کلینی در کتابش از محمدباقر رحمه الله آورده است:
و قتي دختر یزدگرد پیش عمر آوردند دخترهای مدینه به او نگاه می کردند , که وقتی او را داخل مسجد بردند از نور او مسجد نورانی شد وقتی عمر به سوی او نگاه کرد صورتش را پوشید و گفت : اف پیروز باد هرمز! سپس عمر گفت :بمن دشنام می دهی و خواست او را تنبیه کند, پس امیرمؤمنین به او گفت: این برای تو نیست او رامختار بگذار تا هرکسی را می خواهد از مسلمین اتنخاب کند واز فئ او حساب بكنيد, پس او به او اختیار داد که یکی را انتخاب کند او آمد ودستش را بر سر حسین علیه السلام گذاشت, امیر مؤمنین به او گفت : اسم شما چیست؟ گفت : اسم من جهان شاه است, امیر مؤمنین به او گفت: بلکه اسم شما شهربانو است, پس به حسین گفت : از این بهترین انسان روی زمین به دنیا می آورید.
وبرای همین به علی بن حسین می گفتند پسر دوانتخاب شده که خداوند از عرب از نسل هاشم و از عجم از نسل فارس کرده اند.
برای همین منظور ابو الاسود الدؤلی در باره ی او گفته:
بدرستی که پسری که بین کسری وهاشم بهترین از شخص از طرف پدرش واز طرف مادرش است[4].
و قبل از این هم همراه علی برای ازدواج او با فاطمه رضی الله عنها همکاری کرده است
وهمچنین فاروق غله فدک می گرفت وبه اهل بیت می داد به انداره ی برای آنها کفایت می کرد وباقی را تقسیم می کرد[5] .
و همچنین از اکرام عمر وتقدیر او برای اهل بیت ابن ابی الحدید در کتابش از یحیی بن سعید می آورد: گفت : عمر امر کرد حسین بن علی پیش او برود در بعضی از کارهایش که به او نیاز داشت, پس حسین دراهش به عبدالله بن عمر برخورد کرد واز او سؤال گرفت از کجا می آیید, گفت : از پدرم اجازه دخول شدن به خواستم ولی اجازه دخول به من نداد,پس حسین رضی الله علیه السلام ار راهش بر گذشت.
پس فردا عمر با حسین برخورد کرد واز او سؤال گرفت چرا دیروز نیامدی چه چیزی مانع از آمدن شما شد , کفت : من آمدم ولکن در راه به پسر شما عبدالله برخورد کردم و گفت به من اجازه دخول داده نشده است پس برگشتم, عمر گفت :وآیا شما فکر می کنی که شما پیش من مثل او هستی؟ و آیا مو بروی سر غیر از شماها روییده است[6].
و همچنین در باره عامه بنی هاشم می گفت, همان طور که علی بن حسین از پدرش حسین بن علی که گفت: عمربن خطاب گفت: عیادت بنی هاشم سنت است وبه دیدن آنها رفتن نافله است[7].
و طوسى وشيخ صدوق نقل مي كنند كه عمر از نمي توانست اؤ كسي بشنود, ويا تحمل كند ك هبه على بن ابي طالب توهين شود.
يك روزى يكى در محضر عمر به على بن ابوطالب توهين مى كرد \س به او گفت: آیا صاحب این قبر می شناسی ؟ یعنی قبر النبی صلی الله علیه وسلم اسم علی نمی آری مگر بخیر ! چونکه اگر به علی آذار برسانی بدرستی که این شخص (رسول الله صلی الله علیه وسلم)را در قبرش آدار کرده اید[8].
دوستى اهل بيت وبيعت كردن آنها با عمر فاروق رضى الله عنه اجمعين:
و همچنین اهل بیت نبوت محبت متبادله وتقدیر احترام با او داشتند, ونمی گذاشتند کسی به او توهین و یا تهمت بزند, یا هر چیز دیگری به او بگویند, و اگر کسی به عمر توهین میکرد اهلبیت از او بیزاری ومتبرا بودند.
و بیشتر از همه احترام وتقدیری که به عمر رضی الله عنه قائل بودند اورا داماد اهل بیت کردند (ام کلثوم دختر علی و فاطمه رضی الله عنهما را به ازداوج اوئ در آوردند) وبه او مخلص وهمیشه در اطاعت عمر رضی الله عنه بودند واو را نصحت ومشاوره ودر نبودن عمر بنیابت عمر بر کرسی خلافت می نشستند و در زیر پرچم عمر جنگ وجهاد با کفار می کردند, وتا در توان وکوشش خود چیزی داشتند همیشه در خدمت عمر رضی الله عنه بودند
و اين علی بن ابی طالب به این احترام اقرار می کند و در نامه ای که به مصر برای اصحابش بعد از قتل عامل خودش محمد بن ابی بکر فرستاد می گوید: پس تمام واقعه هایی که بعد از وفات رسول الله اتفاق افتاد ذکر می کند ومی گوید:اول امر ابوبکر خلیفه شد و وقتی نزدیک فرارسیدن مرگش بود خلافت را به عمر واگذار کرد وعمر خلیفه شد پس ما از عمر اطاعت کردیم, وبعد مدح عمر می کند و می گوید :عمر سیرت او پاک و خوشحال کننده , وپاکیزه و از همه تهمت ها برئ و دور بود[9].
واين بيعت يعنی بیعت علی برای عمر شیخ طوسی در کتابش امالی الطوسی از علی بن ابوطالب روایت می کند: که گفت :با عمر بیعت کردم همانطور که شماها بیعت کرده اید, و نسبت به بیعت با او با وفا بودم تا زمانی که کشته شد و او مرا جز شش نفر شورا قرار داد و داخل شدم همانطور که او مرا داخل کرد[10].
پس علی با او بیعت کرد, واز او شنید و به او اطاعت کرد و نصیحت کرد واز دستورهایی که عمر به او می داد راضی بود , و در کمیته ای که به دستور عمر تشکیل شده بود تا یکی از بین خودشان را خلیفه کنند شرکت کرد, وعلی خود را وزیر عمر می دانست وهمیشه برای او مشورت می داد, وهمچنین علی قاضی بوده در زمان عمر , و به مشورت او عمل می شد واز مشورت کسی دیگر غیر از او استفاده نمی شد.
همانطور که تاریخ دان شیعی یعقوبی می گوید:عمر به اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم مشورت داد تا درباره سرزمین کوفه تصمیم بگیرند , بعضی از آنها به عمر گفتند این سرزمین را بیننا تقسیم بکن , وبا علی مشورت کرد علی به او گفت : اگر شما این را تقسیم کردید برای کسانی که بعد از ما می آیند چیزی نمی ماند, ولکن بگذار براین سرزمین کار کنند, پس برای ماها هست وبرای آیندگان هم می ماند, پس عمر به او گفت : خداوند شما را موفق بگرداند این رای بسیار خوبی است[11].
و همچنین روایات بسیار زیادی وجود دارد که در بسیاری ازمسایل قضاوتی عمر رأی علی را برأی دیگران ترجیح می داد.
وشیخ مفید در این باره باب مستقل در کتابش بعنوان :ذکر قضاهایی که در زمان خلافت عمر اتفاق افتاده است.
ودر زیراین باب قضاها بسیاری آورده است که عمر به قضاوت علی حکم کرده است.
مثل: در زمان خلافت عمر زنی را آوردند که زنا کرده بود پس عمر دستور داد اورا سنگسار کنند؟ سپس علی گفت:شما به او حکم می کنید ولی آنچه در شکمش است شما اختیار نداری؟ وخداوند می گوید :هیچ کس به گناه کس دیگری مؤاخذه نمی شود. پس عمر گفت :زندگی نکردم در مشکلی که قول ابو الحسن برآن نباشد, سپس عمر گفت : پس با او چه کارکنم؟ گفت بگذار زایمان کند, وبعد از زایمان کسی باشد که از بچه او نگهداری بکند, بعد از آن حکمت را بر آن جاری بکن , وعمر حکم او را به علی بن ابوطالب واگذار کرد[12].
وهمچنین شیخ مفید می گوید:
عمر به زنی که مردان نزد او می رفتند دستور داد که پیش او بیاید, و وقتی که همراه فرستاده عمر پیش او آمد از ترس عمر لرزید, وهمراه آنها خارج شد واز شدت ترس فرزندش از دستش بر روی زمین افتاد, ومرد, واین خبر به عمر رسید. پس او اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم را جمع کرد, واز حکم این کار یعنی مردن بچه حکمش چیست؟
همه با هم جمیعا گفتند: ما می بینیم شما مؤدب و غیر از خیر چیز دیگری در شما نمی بینیم, هیچ چیزی بر شما واجب نیست.
وامير مؤمنین آنجا نشسته بود و صحبت نمی کرد عمر به او گفت: نظر شما در این باره چه می باشد ای ابو الحسن؟ گفت : شنیدید آن چیزهایی که گفتند, عمر گفت نزد شما چیست:گفت ,بدرستی آنچه که لازم بود این جماعت (قوم) گفتند: عمر گفت به خدا قسم انچه که در رأی شما است باید یگویید؟
گفت: مردمی که در اطراف تو بودند برای شما گول زدند, واگر این رأی آنها بود پس در دیه این بچه به قتل غیر عمد از بستگان شما ساقط کردند , اشتباه کردند, چونکه دیه این بچه بر بستگان شما لازم است.
پس گفت: به خدا قسم شما برای من نصیحت کردید, به خدا قسم راحت نمی شوم حتی دیه این بچه را بستگانم ابن عدی پرداختند. واین کار امیرمؤمنین انجام داد[13].
و همچنین :از یونس از حسن زنی را پیش عمر که شش ماهه بچه اش را بدنیا آورده بودند, پس عمر می خواست او را سنگسار کند, امیرمؤنین گفت: اگر شما را با کتاب خداوند حجه کنم چه می گویید؟
سپس امیر مؤمنین به او گفت: خداوند می فرماید : (وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرًا)[14]. و دوران بارداری و از شیر باز گرفتن او سی ماه طول میکشد.
و همچنین می فرماید : (وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ)[15]. و مادران، فرزندان خود را دو سال کامل شير دهند، اين براي کسي است که بخواهد مدت شيرخوارگي را کامل نمايد.
پس اگر زن فرزندش را دوسال کامل شیر داد, و دوران بارداری وشیر دهی سی ماه می باشد , پس در شکم مادرش (دوران بارداری ششماه می باشد).
پس عمر آن زن را آزاد کرد , واین حکم ثابت ماند , وبعد از آن صحابه و تابعین و کسانی که از آنها علم یاد گرفتند وتا امروز حتی بر همین فتوی عمل می شود[16].
و همچنین :
زنی شهود بر علیه او شهادت دادند که در بعضی از فلات عرب همراه با مردی دیده می شود وبا او جماع می کند واین مر د شوهر او نیست, پس عمر امر داد او را رجم کنند واین زن شوهر دار بوده است. و در این هنگام این زن گفت: خدایا تو می دانی که من گناه هستم , عمر خشمگین شد, وگفت شاهدها را به شهادت دروغ تهمت می زنید, پس امیرمؤمنین علیه السلام گفت: او را بیاورید واز او سؤال بگیرد شاید عذر داشته باشد, و او را آوردند و از حال او سؤال گرفتند, گفت: قوم من شترداشتند, ومن برای بیرون بردن آنها به صحرا مأمور شدم و با آب هم حمل کردم , ودر شتر قوم من شیر ودوغ نبود, ودر صحرا شترهای ما باهم مخلوط شدند , وآبی که همراه من بود تمام شد, به او گفتم که به من از آبی که همراه دارد بدهد, وگفت : آب به شما نمی دهم مگر اینکه خودت را در اختیار من بگذاری و من با شما عمل بد (زنا) را انجام دهم, ومن قبول نکردم مگر زمانی می خواستم از تشنگی هلاک بشوم,نفسم را اکراه در اختیار او گذاشتم واو با من این کار انجام داد,پس امیر مؤمنین گفت: الله اکبر!.
وخداوند می فرماید: (فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلا عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)[17]. و هرکس که مجبور به خوردن آن شود بیآنکه علاقهمند و تجاوزکار باشد، پس گناهي بر او نيست. همانا خداوند بخشنده و مهربان است.
وقتی عمر این را شنید او را آزاد کرد[18].
پس فاروق در همه این قضاوتها از قضاوت علی استفاده کرده است, وبه قضاوت علی عمل کرده است , وحسب روایت شیعه ها عمر می گفت علی قاضی ماست[19].
آیا بعد از این می توانیم بگوییم که علی مخالف با عمر بوده است , ودر میان آنها چیزی از کدورت بوده است؟
و آیا این ممکن است که شخصی به خلافت یک شخص اعتراف نمی کند و بعد در خلافت او وهمراه او درحکم ومسایل مهم , مشارکت داشته باشد و رای و نظر خود را در این مسأله بیان بکند, و در میان مردم قضاوت بکند , وقضاوت او مورد قبول باشد.
و همچنین بیشتر از این علی رضی الله عنه احیانا در حکم وحکومت عمر به جای او می نشست, ودر سال 15 هجری که عمر را مردم شام از او طلب حضور در فتح فلسطین کردند, وعمر از صحابه مشورت خواست و علی او را از این کار منع کرد وگفت: شما نروید برای اینکه این دشمن مثل سگ است.پس عمر گفت: من می خواهم بجهاد با دشمن بروم, قبل از مرگ عباس بن عبد المطلب, واگر شما عباس را از دست دادید سستی بر شما چیره می شود وشما ها سست می شوید همانطور که طناب سست می شود, وعمر به طرف شام حرکت کرد, وعلی رضی الله عنه به جای بر مسند خلافت در مدینه گذاشست[20].
و تاريخ نويسان مي نويسند که علی سه بار به جای عمر بر مسند خلافت نشسته است , یکبار در سال 14 هجری زمانی که عمر می خواست به جنگ با عراق خارج شود و با دوم در سال 15 هجری زمانی که می خواست به جنگ با روم بیرون برود, وبا سوم در سال 17 هجری که می خواست به ایله برود[21].
و برای همین منظور وقتی که می خواستند با علی رضی الله عنه بیعت بکنند, علی رضی الله عنه گفت: من برای شما وزیر باشم بهتر تا امیر باشم[22].
وبا اين اشاره می کند روزهای خلافت ابوبکر صدیق وعمر فاروق رضی الله عنهم جمیعا, وبرای همین منظور او وفرزندانش و همچنین خاندانش در زیر پرچم عمر رضی الله عنه جنگ می کردند, وغنیمت , وهدایه ها وکنیز وغلام که به آنها هدیه داده می شد قبول می کردند.
واگر خلافت عمر رضي الله عنه بحق نبوده است, پس این غلامها و کنیزها شرعا جایز نبوده چون حکومت غیر حقیقی وغاصب وبوده است, و جایز نبوده که آنها این هدیه ها را قبول کنند واز اینها استفاده کنند, وهمه اینها همنطور که قبلا بیان کردم ثابت شده است.
و از این منظور شیعه ها روایت می کنند که حسن بن علی نوه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم زیر پرچم فاروق جنگ می کرد. وهمچنین در ایام خلافت او و بر حسب توجیهات عمر همراه با ارتشی را که برای فتح ایران فرستاد. ومی گویند در اصفهان مسجدی وجود دارد که معروف است به مسجد زبان زمین , واین اسم را حسن بن علی بر روی آن گذاشته است زمانی که همراه جیش در خلافت عمربن خطاب به اصفهان آمده است, وزمانی که جیش در آن مکان اتراک کرده است این مکان از زمین همراه با حسن رضی الله عنه صحبت کرده است , وهمنطور که شیعه ها ادعی می کنند این مکان را زبان زمین نامیده شده است چونکه با حسن بن علی رضی الله عنهما صحبت کرده است[23].
و در پایان می خواهیم بگوییم در نوشته بسیار کم دلالت بر واضح است دوستی اهل بیت نسبت به فاروق رضی الله عنهم جمیعا بسیار زیاد بوده است, ودر این طاهر می شود, وآن هم اهل بیت اسم فرزندان خود را به اسم عمر گذاشتند و این بر دلالت است که انها به شخصیت عمر بن خطاب متعجب بودند واو را دوست داشتند, برای خدمت و اعمالی که او در خدمت اسلام و مسلمین انجام داده است.و همچنین ارتباط قوی که بین فاروق واهل بیت بوده است مثل صله ی رحم و دامادی او بر اهلبیت تا قیام قیامت قائم وبر پا بوده است.
پس اولین کسی که اسم پسرش را به اسم او گذاشته است: علی رضی الله عنه بوده است, بدرستی که فرزندش از ام حبیب دختر ربیعه بکریه که او را ابوبکر به او هدیه داده بود, عمر گذاشت همنطور که شیخ مفید ویعقوبی و مجلسی و اصفهانی و صاحب کتاب الفصول ذکر کده اند: شیخ مفید می گوید: در باب فرزندان امیرمؤنین تعداد آنها و اسماهای آنها آورده است:
پس اولاد امیرمؤمنین بیست وهفت نفر دختر وپسر بودند, 1- حسن 2- حسین 3- ...........6- عمر 7- رقیه و او با عمر دوقلوی بودند که مادر آنها ام حبیب دختر ربیع است[24].
و يعقوبي مي گويد: که پسران امیرمؤمنین چهارده نفر بودند: حسن وحسین ومحسن (کوچک بود که مرد) مادر آنها فاطمه دختر رسول الله صلی الله علیه وسلم بوده است,..... وعمر مادر او ام حبیب دختر ربیعه بکریه بوده است[25].
و اما مجلسی می گوید: عمر بن علی رضی الله عنه همراه کسانی که در کربلا با حسین کشته شدند ومادرشان ام بنین دختر حزام کلابیه بوده است[26].
و صاحب كتاب فصول می گوید: باب ذکر اولاد علی بن ابی طالب :
وعمر مادرش از تغلبیه بوده است , واو صهباء دختر ربیعه از اسیرهای بوده که در جنگ خالد بن ولید به عین التمر (سرچشمه خرما)به اسارت در آمده است. وعمر عمر کرده تا به سن هشتاد وپنج سالگی رسیده است, ونصف میراث علی بن ابی طالب به او رسیده است, واین بخاطر این بوده که همه ی برادران او عبد الله وجعفر وعثمان وغیره همراه حسین در حادثه طف در کربلاء کشته شدند واو صاحب میراث آنها شده است[27].
وهمچنين حسن بن علی دنباله رو راه پدرش بوده ویکی از فرزندانش را عمر نام گذاری کرده است.
شيخ مفيد در باب ذکر اولاد حسن بن علی علیهما السلام تعداد آنها واسمهای آنها می گوید:
فرزندان حسن بن علی پانزده دختر وپسر بودند, 1- زید ....5- عمر 6- قاسم 7- عبدالله ومادر آنها ام ولد(کنیز) بوده است[28].
و مجلسى می گوید: عمر فرزند حسن از جمله کسانی بوده که در کربلاء همراه حسین کشته شده است[29].
ولكن اصفهانی می گوید: عمر بن حسن در کربلاء کشته نشده بلکه اسیر شده همرا خانواده حسین بن علی از حمله عمر و زید وحسن اینها فرزندان حسن بن علی بودند که به اسارت در آمدند[30].
و همچنین حسین بن علی علیهما السلام یکی از فرزندانش را عمر نام گذاری کرده است, که مجلسی اسم او را در زیر اسم کسانی از اهل بیت که در کربلاء همراه حسین کشته شده اند آورده است.
و می گوید: از فرزندان حسین همانطور که مشهور است, علی اکبر وعبد الله که در دامن حسین شهید شده , و بعضی گفته اند که عمر وزید هم شهید شده اند[31].
و بعد از حسین نیز فرزندش علی بن حسین (زین العابدین)هم یکی از فرزندانش را عمر نام گذاری کرده است.
همانطور که شیخ مفید می گوید: باب ذکر اولاد علی بن حسین علیهما السلام: فرزندان علی بن حسین پانزده نفر پسر بودند, 1- محمد که کنیه او ابو جعفر است و مادرش ام عبد الله دختر حسین است...6- عمر ومادرش ام ولد است[32].
و اما اصفهانی می گوید: عمر فرزند علی بن حسین واو شقیق زید بن علی است, ودر زیر سیره زید بن علی بن حسین می گوید:
زید بن علی بن حسین بن علی بن ابوطالب مادر او ام ولد(کنیز)بوده است, که مختار بن ابوعبید او را برای علی بن حسین هدیه داده است واز او به علی بن حسین زید وعمر وعلی و خدیجه متولد شده است.
مختار این کنیز را به سی هزار خرید کرده است, وبه گفت راه برو , وبعد گفت بر گرد, واز حسن زیبایی او گفت فقط لیلقت این علی بن حسین دارد, پس او را به پیش علین بن حسین فرستاد[33].
و معلوم است كه بسياری از فرزندان این عمر (فرزند علی بن حسین) بر ضد عباسیون همراه پسر عموهایشان, قیام کرده اند[34].
و همچنین موسی بن جعفر که لقب او کاظم است وامام هفتم پیش قوم می باشد یکی از فرزندانش را عمر نام گذاری کرده است, همانطور که اربیلی زیر اسم فرزندان او ذکر کرده است[35].
پس اینها پنج امام شیعه بودند که ظاهر کردند علاقه ومحبت خودشان نسبت به عمر حتی بعد از مرگ او فرزندان خود را به نام او نام گذاری کرده اند.
پس این دروغ وبهتان شیعه را معلوم می کند که پشت سر ائمه خرافاتهای بسیاری آورده اند,که این خرافاتها عقل سالم وسلیم را قبول نمی کند تا در باره صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم این طوری صحبت کنند.
وبعد از اینها نام گذاری به اسم عمر همانطور در بین اهل بیت رواج داشته , ودر کتاب تاریخ و انساب آمده است وبعضی از اینها را اصفهانی در کتاب المقتل واربیلی در کتاب کشف الغمه ذکر کرده اند.
اصفهاني می گوید:از کسانی که در طلب حکم وحکومت خارج شده اند, مثل یحیی بن عمر بن حسین بن زید بن حسن بن علی بن حسین بن علی بن ابو طالب که بر ضد مستعین بالله قیام کرده است.
و عمر بن اسحاق بن حسن بن علی بن حسین همراه با الحسین المعروف به صاحب فخ ایام موسی الهادی قیام کردند[36].
و همچنین عمر بن حسن بن علی بن حسن بن حسین بن حسن وغیره[37].
وبرای این منظور به پنج امام اول اکتفا کردیم که اینها در نزد قوم مقام ومنزلت بسیاربلایی دارند برای اینکه می گویند معصوم هستند.
[1] - تاريخ اليعقوبي" ج2 ص153 ط بيروت
[2] - نهج البلاغة" لابن أبي الحديد ج3 ص113, 114
[3] - عمدة الطالب في أنساب أبي طالب" الفصل الثاني تحت عنوان عقب الحسين ص192
[4] - الأصول من الكافي" ج1 ص467، ناسخ التواريخ ج10 ص3،
[5] - شرح نهج البلاغة" لابن ميثم ج5 ص107، أيضاً "الدرة النجفية" ص332، وابن أبي الحديد أيضاً
[6] - شرح نهج البلاغة" لابن أبي الحديد ج3 ص110
[7] - الآمالي" للطوسي ج2 ص345 ط نجف
[8] - الآمالي" للطوسي ج2 ص46، أيضاً "الآمالي" للصدوق ص324، ومثله ورد في مناقب لابن شهر آشوب ج2 ص154 ط الهند
[9] - الغارات" للثقفي ج1 ص307، والنقيبة هي النفس
[10] - الأمالي" للطوسي ج2 ص121 ط نجف
[11] - تاريخ اليعقوبي" ج2 ص151 و152،
[12] - الإرشاد" ص109
[13] - الإرشاد" ص110
[14] - الأحقاف: ١٥
[15] - البقرة: ٢٣٣
[16] - الإرشاد" ص110
[17] - البقرة: ١٧٣
[18] - الإرشاد " ص 312
[19] - الأمالي" للطوسي ج1 ص256 ط نجف
[20] - شرح نهج البلاغة" لابن أبي الحديد ج2 جزء 8 ص370
[21] - انظر : "البداية والنهاية" لابن كثير ج7 ص35 وص55 ط بيروت، وأيضاً "الطبري" ج4 ص83، وص159 ط بيروت
[22] - نهج البلاغة ص136 تحقيق صبحي
[23] - انظر : "تتمة المنتهى" للعباس القمي ص390 ط إيران
[24] - الإرشاد" للمفيد ص176
[25] - تاريخ اليعقوبي" ج2 ص213، كذلك "مقاتل الطالبيين" ص84 ط بيروت
[26] - جلاء العيون" فارسي، ذكر من قتل مع الحسين بكربلاء ص570
[27] - الفصول المهمة" منشورات الأعلمي طهران ص143، "عمدة الطالب في أنساب آل أبي طالب" ص361 ط نجف، "تحفة الإهاب" ص251، 252، "كشف الغمة" ج1 ص575
[28] - الإرشاد" ص194، "تاريخ اليعقوبي" ج2 ص228، "عمدة الطالب" ص81، "منتهى الآمال" ج1 ص240 "الفصول المهمة" ص166
[29] - جلاء العيون" ص582
[30] - مقاتل الطالبين" ص119
[31] - جلاء العيون" للمجلسي ص582
[32] - الإرشاد" ص261، "كشف الغمة" ج2 ص105، "عمدة الطالب" ص194، "منتهى الآمال" ج2 ص43، "الفصول المهمة" ص209
[33] - مقاتل الطالبين" ص127
[34] - وتفاصيل هذا موجودة في "المقاتل
[35] - كشف الغمة" ص216
[36] - مقاتل الطالبين" للأصفهاني ص456 ط بيروت
[37] - مقاتل الطالبين" أيضاً ص446