خداوند بر ابوبکر رحمت کند, بخدا قسم که او با فقراء مهربان بود, همیشه قرائت قرآن مى كرد, ونهى از منكر مي كرد ,و مسايل دنش را بخوبى مى دانست, وخدا ترس بود, وترك كننده منهيات بود, وامر بمعروف مى كرد,وشب زده دارى مى كرد, وهميشه روزه دار بود, اصحابش را از معاصي وشبهات دورى جستن یاد داد,وآنها را ساده زیستن ودوری از از اعمالی که سبب دل بستن به دنیا می شود بازداشت .

رای و نظر اهل بیت در مورد ابوبکر صدیق رضی الله عنه:

 ابن عباس در مورد ابوبکر صدیق می گوید :

خداوند بر ابوبکر رحمت کند, بخدا قسم که او با فقراء مهربان بود, همیشه قرائت قرآن مى كرد, ونهى از منكر مي كرد ,و مسايل دنش را بخوبى مى دانست, وخدا ترس بود, وترك كننده منهيات بود, وامر بمعروف مى كرد,وشب زده دارى مى كرد, وهميشه روزه دار بود, اصحابش را از معاصي وشبهات دورى جستن یاد داد,وآنها را ساده زیستن ودوری از از اعمالی که سبب دل بستن به دنیا می شود بازداشت[1].  

و حسن بن على كه امام دوم و معصوم در نزد شيعه ها مى باشد و خداوند طاعت او را بر آنها واجب گردانده است, مى گوید وگفته اش را به رسول الله صلی الله علیه وسلم نسبت می دهد مع فرمودند: بدرستی که منزلت ابوبکر در نزد من مثل گوشهای من است[2].   

و همچنین حسن بن علی رضی الله عنهما برای ابوبکر وعمر رضی الله عنهما احترام خاصی قائل بوده تا جائى كه يكى از شروطهايش نسبت معاويه بن ابوسفان رضى الله عنهما اين بود كه معاويه رضي الله عنه به كتاب وسنت رسول خدا وراه وروش خلفاى راشدين و در روايت ديگری خلفای صالحین عمل به کند[3].

واما امام چهارم در نزد شیعه , علی بن حسین رحمه الله از او روایت می کنند: که عده ای از اهل عراق آمدند پیش امام واز ابوبکر وعمر وعثمان رضی الله عنهم گفتند, وقتی حرفهای آنها تمام شد , آیا شماها به من خبر نمی دهید:از گفته ی خداوند که می فرماید:آیا شما از این گروه هستید:( لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ)[4].

(همچنین غنائم) از آن فقرای مهاجرینی است که از خانه‌هایشان و اموالشان رانده شده‌اند از خداوند فضل و خشنودی می‌جویند و خدا و پیغمبرش را یاری می‌دهند. اینانند که راستگویند.

آنها گفتند ما از این گروه نیستیم, پس امام گفت شاید جزء این گروه هستید, که خداوند می فرماید: (وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)[5].

و کسانی‌که پیش از آنان خانه و کاشنه را آماده کردند و ایمان (نیز) در دلشان جای گرفت، کسانی را که به‌سوی آنان هجرت کنند دوست می‌دارند، و در دل‌های خود از آنچه (به مهاجران) داده‌اند احساس نیازی نکنند و (دیگران را) بر خودشان ترجیح می‌دهند هرچند که خود سخت نیازمند باشند. و کسانی‌که از آزمندی نفس خویش مصون باشند اینانند که رستگارند.

آنها گفتند ما از این گروه هم نیستیم,سپس امام فرمودند: آیا شماها از این دوگروه دور بودید وجزء آنها نبودید, ومن خداوند را به شهادت می گیرم که جزء این گروه هم نیستید که خداوند در باره آنها می فرماید : (وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالإِيمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ)[6].

و کسانی‌که پس از (مهاجرین و انصار) آمدند می‌گویند: پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان آوردن از ما پیشی گرفته‌اند بیامرز و در دل‌های ما هیچ کینه‌ای در حقّ کسانی‌که ایمان آورده‌اند قرار مده، پروردگارا! تویی که بخشندة مهربانی.

سپس امام فرمودند: از پیش من خارج شوید[7].

واما امام محمد بن زین العابدین علی بن حسین که لقب او باقر می باشد, وامام پنجم معصوم در نزد شیعه می باشد, وقتی از او سؤال گرفتند:از اینکه جایز است شمشیرمان به زیورآلات زینت بدهیم ؟ همانطور که علی بن عیسی الاربلی در کتابش کشف غمه آورده است: از ابوعبدالله جعفی از عروة بن عبدالله گفت: از ابوجعفر محمد بن علی علیهما السلام از زینت دادن شمشیر سؤال گرفتم: پس او گفت:او فرمودند : مشکلی ندارد چون ابوبکر صدیق این کار را انجام داده است,

من گفتم :شما می گویید صدیق؟ از جایش بلند شد ورو به طرف قبله کرد وفرمودند : بله صدیق, وکسی که به او صدیق نگوید, خداوند نه در دنیا ونه در آخره گفنه های او را صدق کند[8].

و امام باقر علیه السلام این را نگفته مگر اینکه جد بزرگوارش کسی حرف نمی زند مگر با وحی صحبت می کند, او را صچیق نام نهاده است همانطور مفسر شیعی البحرانی این را در تفسیرش از علی بن ابراهیم روایت می کند: پدرم برای من از بعضی از شیخهایش از ابوعبدالله علیه السلام , گفت: زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم در غار بود به ابوبکر گفت: مثل اینکه الآن من دارم نگاه کشتی جعفر و واصحابش می کنم که در دریا حرکت می کند, وبه انصار نگاه می کنم که در خانه های(محبتین –مخبتین)أفنیتهم) خودهستند,ابوبکر گفت: آیا شما آنها را می بینی , رسول الله گفت: بله! ابوبکر گفت: برای من هم نشان بدهید: پس رسول الله صلی الله علیه وسلم چستش را بر چشم او مالید واو آنها را دید , رسول الله به او گفت: شما صدیق (راستگو) هستید[9].

و شیخ طبرسی از باقر نقل می کند که گفت:من فضیلت ابوبکر را انکار نمی کنم و نه هم فضیلت عمر را انکار می کنم , ولکن ابوبکر افضلتر از عمر می باشد[10].

واز جعفر صادق در باره ابوبکر وعمر سؤال گرفته شد:

ایشان فرمودند:آنها امامان وعادلان و با قسط کنندگان و همچنین آنهابر حق بودند, وبر حق از دنیا رفتند, پس رحمت خداوند بر آنها , تا روز قیامت باشد[11].

وشيخ كلينی از جعفر علیه السلام در کتاب فروع کافی حدیث بسیار طولانی روایت می کند:ودر این حدیث است: ابوبکر زمان وفاتش به او گفته شد وصیت بکن ! پس او گفت :بخمس وصیت می کنم , وخمس بسیار زیاد است,وبدرستی الله تعالی بخمس راضی شده است, پس او بخمس وصیت کرد, وخداوند هنگام مرگش ثلث را برای او قرار داده است, واگر او می دانست که ثلث خیر بسیاری دارد به ثلث وصیت می کرد, وهمچنین شما کسانی را مثل سلمان وابوذر رضی الله عنهما را در فضل و زهد از دنیا می شناسید, پس سلمان وقتی که سهمیه خود را می گرفت ,او قوت یک سال خود را ذخیره می کرد تا زمانی که مال وعگایش مال سال آینده بیاد, پس به او کفته شد ای ابوعبدالله شما در زهد خود این کار را انجام می دهید, در حال که نمی دانید تا کی زنده هستید, شاید امروز یا فردا از دنیا بروید, پس جواب او به آنها گفت: چرا شما برای من بقاء .نده ماندن را حساب نمی کنید همانطور که از مردن من می ترسید, ای جاهلها مگر شماها نمی دانید, که نفس انسان اگر ذخیرهایش را پیشش باشد و مطمئن شود که از بابت خوراکی در اطمینان کامل است ودر این حال بهتر وراحتر به عبادت خود مشغول مشود.

واما ابوذر پس او شترهایی و گوسفندهایی داشت وشیرهای آنها می دوشید اگر نیاز داشت واگر نیاز به گوشت داشت آنهار سر می برید , واگر مهمان می امد نیز آنها راسر می برید, ویا شتری را سر می برید ودر میان کسانی که با او در آب شترهاشریک بودند تقسیم می کرد وخود را جزء یکی از آنها می دانست سهمیه خودش را نیز اندازه آنها می کرد, وبرای خودش از آنها بیشتر بر نمی داشت, وکسانی که از اینها بشتر زهد می خواستند کسانی بودند که رسول الله صلی الله علیه وسلم گفته هایش در مورد آنها معروف ومشخص است[12].

و ثابت است كه زهد ابوبکر صدیق در بین امت از همه بالاتر ودر منزله اول قرار دارد وبعد از او زهد سلمان وابوذر می آید.

وشيخ اربلي از امام صادق روايت مي كند که گفت ابوبکر مرا دوبار متولد کرده است[13].

چونکه مادرش ام فروه دختر قاسم پسر محمد بن ابوبکر است ومادر ام فروه اسماء دختر عبدالرحمن بن ابوبکر می باشد[14].  

 وسيدمرتضی در کتاب الشافی روایت می کند:از جعفر بن محمد که ابوبکر وعمر را دوست می داشت و آنها به نیکی یاد می کرد و بر سر قبر آنها که در نزد قبر جدش می باشد می رفت وبه آنها سلام می کرد[15].

وامام شیعه معروف به حسن عسکری و او امام یازدهم و معصوم پیش شیعه می باشد , قصه هجرت را این گونه بیان می کند: وقتی رسول صلی الله علیه وسلم از علی رضی الله عنه درباره خواب در رختخواب به جای پیامبر سؤال گرفت , برای ابوبکر رضی الله عنه گفت: آیا شما راضی می شوی که همراه من باشی ! وبرای شما است همانطور که برای من است, وشما مرا تحمل می کنی بخاطر دین که من برای این دین به مردم برسانم باعث عذاب برشما هم می شود, ابوبکر گفت:ای رسول الله! اگر من همه عُمْر دنیا در بدترین عذاب باشم و مرگ بر من استوار نمی شود, وخوشی برمن نمی آید, وهمه اینها بخاطر محبت من نسبت به شما می باشد, واین برای من بهتر است که در دنیا وراحتی آن باشم و من صاحب همه پادشاهها و همه دارایی آنها باشم, و آیا من ومالم وفرزندانم مگر که همه فدای شما باشد ای رسول الله ! پس رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: بدون شک خداوند بر قلب شما آگاه است , و آنچه در قلب شما است موافق با زبان شما می باشد, واین باعث شده که شما در نزد من مثل (گوش وچشم من ) ومثل سر ازجسم انسان , وروح از بدن انسان می باشید[16].   

 وهمچنین زید بن علی بن حسین بن علی بن ابوطالب برادر محمد باقر وعموی جعفر صادق درباره ابوبکر گفته : او همواره با قران بود[17].

و همچنین بسیاری از شیعه ها او را به امام می شناسند وآن به سبب خروج او با شمشیر است[18].

و همچنین زمانی که از او سؤال گرفتند نظر شما در باره ابوبکر وعمر چیست؟ فرمودند : نمی توانم درباره آنها چیزی مگر خیر وخوبی متوانم بگویم, وهمانطور که در اهل بیتمان (اهل بیت پیامبر)مگر خیر چیز دیگری نمی گویند, بر ما وغیر از ما ظلم نکردند, وبه کتاب وسنت پیامبر عمل کردند[19].

و شیعه ها این صحبتها را از او شنیدند او را رها کردند , سپس زید گفت:رفضونا امروز یعنی مرا امروز رها کردند, برای همین منظور آنها را رافضه نام نهادند[20].

و سلمان فارسی می گوید: و او از کسانی است شیعه ها او را بزرگ می شمارند, او می گوید رسول الله در میان اصحابش می گفت : ابوبکر نه در روزه ونه در نماز از شماها سبقت گرفته است , ولکن چیزی که در قلب او مستقر شده است[21].

 

 

خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه:

بعد از اینکه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وسلم و موقف و آرای انها در باره بهترین خلق بعد از انبیاء خداوند و رسول الله صلی الله علیه وسلم ابوبکر صدیق رضی الله عنه, می خواهیم بگوییم : هیچ خلافی ومشکلی بین اهل بیت پیامبر وابوبکر صدیق نبوده , و در مسأله ی خلافت وامارت ومؤمنین وامامت مسلمین هیچ مشکلی هم نبوده است, واهل بیت پیامبر با او بیعت کردند همانطور که دیگران با او بیعت کردند, و همراه او در مرکب او(کشتی) , و همراه او ودر گروه او پابه پای او حرکت کردند, و غم واندوه مسلمین را در بین هم تقسیم کردند, و همراه او در اصلاح امت شرکت کردند, وهمچنین علی رضی الله عنه در امور مسلمین یکی از مستشارین در قضاها و امور دولت و همکاری بسیار نزدیک به ابوبکر بوده است, وهمیشه انفع واصلح را در رایش حسب فهمش می داد, وهمچنین در بین آنها متبادل آراء وافکار همیشه بوده است, وهمچنین هیچ مانع ی باعث نشد که او را از نماز خواندن خلف ابوبکر بازدارد, وهمچنین اومر ودستور ابوبکر را اجرا می کرد, وقضاوت او را انجام می داد, واز حکم وقضاوت او استدلال می کرد, وفرزندان خود را به اسم او نامگذاری کرده بخاطر محبتی که به او داشته است.  

و اؤ همه اينها بالاتر اين كه دامادی در بین رواج داشته دختر از اهل ابوبکر می گرفتند ودختر نیز به آنها می دادند, وهمچنین در بین آنها هدیه ها رد بدل مشده است , وهمچنین در بین آنها معاملات برقرار بوده همانطور که در بین اقربای نزدیک انجام می گیرد, وهمچنین در این مورد کتابهای شیعه روایت کرده اند ولله الحمد والمنه.

وهمچنین علی رضی الله عنه در مورد صحت خلافت او وانعقاد خلافتش واستدلال می کند در رد بر معاویه بن ابوسفیان رضی الله عنهما امیر شام , و می گوید:  كسانيكه با ابى بكر ، و عمر و عثمان بخلافت بيعت كرده بودند ، همان كسان بخلافت با من بيعت كردند ،بنابراين نه آنكه نگران اين امر بوده است ، ميتواند ديگرى را ( بخلافت ) گزيند ، و نه آنكه غائب بوده حقّ دارد از ( بيعتى كه برضا و اجماع امّت شده طعنه بزند و  شوراى در امر خلافت جز از براى مهاجرين و انصار است ، و اگر آنان بر مردى گرد آمده ، و او را امام و پيشوا ناميدند اين اجتماع سبب خوشنودى خداوند تعالى است ، و اگر كسى به ( تهمت ) طعنه و  بدعتى از اين اجماع خارج شد  بايد او را بسوى آنچه كه از آن بيرون رفته باز گردانند ( اگر پذيرفت كه چه بهتر و ) اگر نه پذيرفت چون بخلاف مؤمنين راه پيموده است با او بجنگند ، و خداوند نيز براهى كه او متوجّه است توجّهش دهد[22].

و همچنین می فرماید: شما ها با من بیعت کردید, همانطور که با کسانی که قبل از من بودند, و ازادی و مختار بودن تا زمانی است که بیعت نشده باشد وقتی بیعت تمام شد دیگر هیچ اختیاری وجود ندارد که مخالفت با بیعت انجام شد صورت گیرد[23].

و اين دليل واضحي است در اين معنی وهيچ غموضی در آن نیست, که امامت و خلافت به اتفاق مسلمین انجام می شود, واجتماع آنها بر یک شخص انجام می شود وخاصتا در زمان اول که اجتماع انصار ومهاجرین بوده است, پس آنها بر ابوبکر وعمر اجتماع کردند , ودیگر هیچ مسأله ای نمانده بود که شاهد آن را اختیار کند ونه غایب آن را رد بکند , همانطور که دو روایت از علی بن ابوطالب رضی الله عنه در بالا از کتاب (الغارات الثقفی) روایت کردیم, که مردم همه بر ابوبکر جمع شدند واو را خلیفه قرار دادند, پس دیگه هیچ خیاری باقی نبوده که کسی خلافت وامامت او را رد بکند.

و همچنین روایت دیگری در غیر کتاب الغارت هست که علی رضی الله عنه در باره خلافت امامت گفته است:

من بقضاى خدايتعالى رضا و حكم او را گردن نهادم پس من ( در اين امر ) نظر كردم , ديدم اطاعت كردنم بر بيعت گرفتنم پيشى دارد و پيمان ديگرى در گردنم ميباشد[24].

وقتی علی رضی الله عنه این را دید پیش ابوبکر صدیق رفت,و با او بیعت کرد, همانطور که مهاجرین وانصار با او بیعت کرده بودند, وحرفهاهر چه باشد, او الآن امرمؤمنین و خلیفه ی مسلمین مکی باشد, ونه هم از کسی می ترسید, وظهور نمی کرد مگر آنچه که در باطن داشته ظاهر کرده است,چونکه هیچ نیازی به تقیه کردن نداشته,حسب اوهام قوم که ادعی می کنند همه ی اینها تقیه بوده است.

وعلی رضی الله عنه تمام قصه های گذشته را ذکر می کند وبعدا می گوید:من پیش ابوبکر رفتم, وبا او بیعت کردم و در این نهضت وحدثه ها که اتفاق افتاد,پس ابوبکر خلیفه شد, وتمام نقصها را از بین برد, و ومشکلات را ازبین برد, و من صاحب او شدم همیشه در مناصحت با او همیشه بودم و همیشه در اطاعت او بودم درامری که دستور خداوند بر آن بود[25].  

و به همین خاطر بر ابوسفیان و عباس وقتی به او گفتند که شما باید خلیفه بشوی رد کرد چونکه فهمید دیگر هیچ حقی ندارد بعد از اینکه اجماع انعقدت بر ابوبکر رضی الله عنه, وباید از او پیروی واطاعت شود.

و به امير شام معاويه بن ابوسفيان نوشت:

وبدرستی که خداوند سالهای را برای پیروزی مسلمین انتخاب کرد وآنهارا پیروزی داد,و آنها در خانه های خود در بودند و در اسلام بقدر مزلت آنها مقام وجاه داشتند, همانطور شما می گویید, ونصیحت به رضای خدا ورسول خدا, وبرای آنها خلیفه ابوبکر صدیق وعمر فاروق و مقام آنها در اسلام بسیار بزرگ وبا عظمت بوده است, و مرگ آنها برای اسلام غم واندوه بسیار بزرگی بوده است, خداوند برای آنها رحمت بکند, وپاداش خیر جزاء نیک بدهد.

و شيخ طوسی روایت می کند وقتی امیرمؤمنین در جمل با کسانی که مهزوم شده بودند صحبت می کرد:

و فرمودند:شماها با ابوبکر بیعت کردید وازمن دوری کردید, ومن با ابوبکر بیعت کردم همانطور که شماها بیعت کردید, وسپس با عمر بیعت کردم همانطور که شما بیعت کردید, و من وفادار به بیعتش بودم ,سپس با عثمان بیعت کردید و من نیز با او بیعت کردم , ومن در خانه ام نشسته بودم , سپس شماها پیش من آمدیدبه غیر از اینکه من از شماها طلب بکنم , و من هیچ کدام از شماها را اکراه به بیعت نکردم و شماها بامن بیعت کردید, همانطور که با ابوبکر وعمر وعثمان بیعت کرده بودید, پس چه چیزی باعث شد که شماها به بیعتتان با ابوبکر وعمر وعثمان وفادار بمانید , واز وفادار ماندن به بیعت من سر پیچی کنید[26].

شيخ طبرسی از محمد باقر نقل می کند: که علی رضی الله عنه به خلافت ابوبکر و امامت او اقرار  می کرد پایند بوده است, وبا او نیز بیعت کرده است, همانطور می گوید: اسامه بن زید بن حارثه حب رسول الله صلی الله علیه وسلم وقتی می خواست از مدینه همراه باجیشش خارج شود, به او خبر رسید که رسول الله صلی الله علیه وسلم از دنیا رحلت نموده اند, همراه با کسانی که همراه او بودند به مدینه باز گذشت, و قتی دید همه مردم دور ابوبکر جمع شده انه پیش علی بن ابوطالب رفت , وبه او گفت اینها چیست؟علی به او گفت این همان است که می بینید,پس اسامه گفت : آیا شما با او بیعت کرده اید؟ پس علی فرمودند: بله من بیعت کردم[27].

و همچنین شیخ شیعی محمد حسین کاشف الغطاء به این بیعت اقرار می کند ومی گوید: و قتی علی رضی الله عنه دید, که خلیفه اول ودوم تمام کوشش وسعی وتلاش آنها در بالا رفتن کلمه توحید و انتشار دین اسلام است , وتجهیز جیش وارتش برای فتح سرزمینهای متعدد, وهیچ تأثیری بر آنها نشده واز امر اسلام دور نشده اند,رفت وبیعت کردتا از سالم بماند[28].

 و ابن ابوحدید می گوید: که علی و زبیر بعد از اینکه با ابوبکر بیعت کردند گفتند: ما مبینیم که ابوبکر بهترین مردم برای خلیفه شدن است, زیرا او همراه پیامبر در غار بوده , وما می دانیم که او همیشه همراه پیامبر بوده, وهمچنین پیامبر به او دستور داده که به امامت در نماز بکند در حالی که او زنده بوده است[29].

علی رضی الله عنه در نمازها به ابوبکر صدیق اقتدا می کرد واز او هدیه هم قبول می کرد.

وعلی رضی الله عنه از خلافت ابوبکر راضی بوده است, ودر معاملاتش و قضاوتهایش , وقبول هدیه هایش , و نماز خواندن در پشت سر او, واو را دوست می داشت و مبغض کسی بوده که با ابوبکر دشمنی می کرده است.

و همچنین وقتی پیش او برای بیعت آمدند, فرمودند: من برای شما وزیر باشم بهتر است تا امیر باشم[30].

و همچنین او روزهای خلافت صدیق یاد آوری می کند واو در همه زمینه ها با ابوکر بوده و از ابوبکر اطاعت می کرده است.

همانطور که تاریخ نویس یعقوبی ذکر می کند:  وقتی ابوبکر می خواست به جنگ با روم برود, با علی بن ابوطالب مشورت کرد, پس او اشاره کرد این کار را انجام دهد, که اگر این جنگ را انجام دهد پیروز می شود, وابوبکر گفت بشارت خیر شما دادید, پس ابوبکر بلند شد وشروع به خطبه خواندن برای مردم کرد,وگفت تا خودشان را برای جنگ با روم آماده سازند[31].

و در روايت دیگری آمچه است: ابوبکر صدیق از علی سؤال گرفت که از کجا این بشارت را می دهی؟علی فرمود از پیامبر این بشارت را شنیدم, پس ابوبکر گفت: خیلی خوشحال شدم که گفتی این خبر از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیده ای یا ابوحسن, خداوند به شما آسان کند[32].

واين قضاوتها ومشورتها را عالم شیعی محمد بن نعمان العکبری ملقب به شیخ مفید تأیید می کند, بطوریکه بابی را در کتابش الارشاد آورده و گفته : قضاوتهای امیر مؤمنین در زمان خلافت ابوبکراز جمله این بوده : مرد را پیش ابوبکر آوردند که شراب(می) خورده بود,پس می خواست که حد شلاق زدن بر او جاری شود, آن مرد گفت من شراب را نوشیدم ولکن در حالی که نمی دانستم حرام است,زیرا من در میان قومی بزرگ شده ام که آنها شراب را حلال می دانستند, واز حرام بودن آن تا الآن خبر نداشتم ,پس حکم بر این شخص بر ابوبکر مشکل شد ونفمید که چگونه قضاوت بکند,کسانی که نزد او بودند گفتند: که در این باره با علی مشورت بکند, سپس او کسی را نزد علی فرستاد تا قضیه را به علی خبر بدهد,امیرمؤمنین گفت: دو نفر از مسلمین که عادل و با اعتماد هستند,او را ببرند ودر مجلسهای مهاجرین وانصار بگرداند و از آنها سؤال بگیرد که آیا کسی هست به او آیه حرام بودن شراب را خوانده باشد,و یا به او گفته باشد رسول الله شراب را حرام اعلام کرده باشد,و اگر دونفر شاهدی دادند پس حد را بر او اجرا کنید, واگر کسی شهادت نداد به بگویید که توبه کند و او را آزاد کنید, وابوبکر این قضاوت را انجام داد وهیچ کسی ونه از مهاجرین ونه انصار کسی نبود که بگوید من بر او آیه حرام بودن شراب رابیان کرده ام, و یا به او خبر داده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم شراب را حرام اعلام کرده است, پس ابوبکر به گفت که توبه بکند و او را آزاد کرد, و آن شخص به  علی علیه السلام سلام واز قضاوتش سلام و خوشحال شد[33].

و علي دستور وامر ابوبکر را اطاعت می کرد, همانطور که اتفاق افتاده است,گروهی از کفار به مینه منوره آمده بودند, وآنها ضعیف بودن مسلمین , و کم بودن آنها برای حضور در جهاد و همچنین برزیاد شدن مرتدین و خارجیها ,پس ابوبکر پیش خودش حس کرد که این گروه بر پایتخت مسلمین خطرناک هستند,دستور داد از همه جهات مدینه نگهبان بگذارند, ودستور داد علی وزبیر و طلحه و عبدالله بن مسعود,ریس این گروه و بر این نگهبانها نظارت داشده باشند[34].

و مهر ومحبیت و دوستی که بین آنها بصورت کامل بوده است:و علی سید اهل بیت,از ابوبکر هدیه وچیزهای دیگر قبول می کرد مثل دو برادر باهم دیگه رفتار می کردند,همانطور کنیز(ام ولد)صهباء در جنگ عین التمر به اسارت مسلمین در آمده بود به علی هدیه داد وعلی اورا قبول کرد, واز این کنیز, عمر و رقیه متولد شدند همانطور کاتبهای شیعه آن را روایت می کنند, و اما عمر ورقیه مادرشان کنیز(ام ولد)که می گفتند اسمش صهباء بوده ودر زمان خلافت ابوبکر وفرماندهی خالد بن ولید در جنگ عین التمر به اسارت در آمده است[35].

وايضا ابوبكر صديق خوله دختر قیس که در جنگ رده واز منصقه یمامه به اسرات در آمده به او هدیه داد, که بهترین فرزندش بعد از حسن وحسین از او می باشد واو محمد بن حنفیه است و محمدفزرند علی به اسم مادرش معروف است[36].

وثابت است که هدیهای مالی هم او وهم فرزندانش , مثل خمس وفیئ از ابوبکر صدیق قبول می کردند رضی الله عنهم جمیعا,و در زمان ابوبکر خمس وفیئ را مسؤل تقسیم کننده اش علی بوده است, وبعد از او پسرش حسن وبعد از حسن حسین , وبعد از حسین, حسن بن حسن وبع از آن زید بن حسن بوده است[37].

وهمچنین نماز پنج وقت را درمسجد پشت سر ابوبکر ادا می کرد, وبه امامت او راضی بود, و این برای مردم روشن وضوح بوده است که او با ابوبکر همکاری می کند[38].

 

همکاری ابوبکر صدیق با علی در ازدواج او به فاطمه رضی الله عنهم جمیعا:

ودر اين ازدواج منت صديق بر علي بوده است, چون که او اصرار کرد پیش پیامبر برای خواستگاری فاطمه برود,وهمچنین او یکی از کسانی است براین ازدواج شاهد بوده است و آنهم به خواسته ی پیامبر اسلام بوده است.

واین روایت را یکی از بزرگان شیعه به اسم شیخ طایفه ابوجعفر طوسی روایت می کند: از ضحاک بن مزاحم که گفت: شنیدم از علی بن ابوطالب می گفت:ابوبکر وعمر پیش من آمدند,و گفتند: اگر شما پیش پیامبر بروی وفاطمه را از او بخواهی , گفت: من پیش پیامبر آمدم , وقتی رسول الله مرا دید خندید, وگفت:چه چیزی شما به اینجا آورده و خواسته شما چیست؟ گفت: من پسر عموی شما هستم واز کسانی هستم که در اول اسلام را قبول کردم و در جهاد وجنگها به شما یاری دادم او گفت: ای علی راست کفتی شما از اینهم بیشتر هستی که گفتی! گفتم : ای رسول خدا ! فاطمه را با به ازدواج در بیاورید[39].

و اما مجلسی این قصه را خیلی واضح بیان می کند ومی گوید:

در روی از روزها ابوبکر وعمر وسعدبن معاذ در مسجد رسول الله نشسته بودند, ودر بین خودشان در باره ازدواج فاطمه که با چه کسی ازدواج کند صحبت می کردند, ابوبکر گفت: بزرگان قریش از رسول الله طلب ازدواج فاطمه کردند, ولکن رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند امرو دستور این باخداوند است, و گمان می کنیم که برای علی بن ابی ظالب بشد, واما علی بن ابوظالب پیش رسول الله صلی الله علیه وسلم برای طلب ازدواج با فاطمه پا پیش نگذاشته است, واین هم بخاطر فقیر بودن ونداشتن مال می باشد.

دوباره ابوبکر به عمر وسعد گفت: بیایید همه باهم پیش علی بن ابوطالب برویم و از او بخواهیم که برای ازدواج با فاطمه  از رسول الله این کار را طلب بکند.

سعد جواب داد این بهترین فکر است: همه باهم به خانه امیرمؤمین رفتند, وقتی به انجا رسیدند,علی از آنها سؤال گرفت,در این وقت چه چیزی باعث شده که شماها به اینجا بیایید.

ابوبکر گفت:ای ابوحسن, هیچ خیری نیست مگر شما شایسته سبقت گرفتن برآن هستی, پس چه چیزی باعث شده که شما را منع کرده پیش رسول الله بروی  وفاطمه را از او طلب بکنید؟

وقتي علي اين حرفها از ابوبکر شنید اشک از چشمانش جاری شد وساکت ماند, گفت: من زخمهایم وانچه در درونم به خاطرذ این کار میگذرد از خلی وقتها پنهان کرده ام , مگه کسی هست که ازدواج با از رانخواهد؟ ولکن فقیری من باعث ممانعتم شده واز رسول الله صلی الله علیه وسلم شرم دارم با این حال از او این خواسته را طلب بکنم[40]......الخ

و از این بیشتر هم این بوده که ابوبکر علی را وادار می کرد پیش پیامبر برود وفاطمه را از او خواستگاری کند, واو بود که به علی کمک کرد , واو بود که اسباب واساسیه ازدواج به دستور پیامبر تهیه کرد,همانطور که طوسی روایت می کند:علی سپر خودش را فروخت وپولش را پیش ئرسول الله صلی الله علیه وسلم آورد: وپیامبر دراهم ها را با هر دو دست مبارکش را گرفت: ودارهمها را به ابوبکر صدیق تحویل داد,و گفت با اینها آنچه برای عروسی فاطمه خوب است , از لباس واثاث خانه خرید کنید, وهمراه او عمار بن یاسر وبعضی دیگر از اصحاب او را همراهی می کردند و به بازار رفتند و وقتی چیزی می دیدند که برای عروسی خوب نمی خریدند تا اینکه آنه چیز را به ابوبکر نشان می دادند,اگر ابوبکر آن را قبول کرد می خریدند, وبعد از این که عمل خرید اثاث تمام شد,ابوبکر بعضی از این اشیاء را با خود حمل کرد وباقی را اصحابی که همراه او بودندحمل کردند[41].

و همچنین صدیق ویارانش شاهد عقد ازدواج علی وفاطمه بودند, همانطور که رسول الله صلی الله علیه وسلم از او خواسته بود, وخوارزمی ومجلسی واربلی این را روایت می کنند:

صديق وعمر وسعد بن معاذ و قتی علی را پیش پیامبر فرستادند, و منتظر او در مسجد نشستند,حتی خبر خوشحال کننده ای بشنوند تا سینه آنها سرد شود وجواب پیامبر به علی را بشنوند, وهمانطور که توقع داشتند هم شد, علی رضی الله عنه می گوید از پیش پیامبر خارج شدم  وابوبکر وعمر از من استقبال کردند, ومن از خوشحالی مثل عقلم را نداشته باشم , و آن دو به من گفتند چه چیزی شده است, ای علی ! من گقتم : پیامبر فاطمه دخترش را به ازدواج با من در آورده است

پس آنها با شنیدن این خبر آنقدر خوشحال شدند,و همه باهم به مسجد بر گشتیم و پیامبر از پشت سر ماها آمد وبه ما ملحق شد, ودر صورت پیامبر صلی الله علیه وسلم سرور وخوشحالی خیلی زیادی وجود داشت, وگفت: ای بلال ! واو گفت: لبیک یا رسول الله ! فرمودند: مهاجرین وانصار را برای من جمع کن!و او این کار را انجام داد, و پیامبر بر منبر بالا رفت, وفرمودند: ای مردم جندی پیش جبرائیل برمن نازل شد و بمن خبر داد که خداوند فرشتگانش را در کنا بیت معمور جمع کرده و آنها را شاهد کرده که ازدواج داده کنیز خودش فاطمه دختر پیامبرش را به عقد ازدواج غلامش علی بن ابوطالب در آورده است وبه من نیز دستور داده که این ازدواج را در زمین انجام دهم وشماها را نیز به شاهدی بر این کار بگیرم[42].


[1] - ناسخ التواريخ" ج5 كتاب2 ص143، 144 ط طهران

[2] - عيون الأخبار" ج1 ص313، أيضاً "كتاب معاني الأخبار" ص110 ط إيران

[3] - منتهى الآمال" ص212 ج2 ط إيران

[4] - الحشر: ٨

[5] - الحشر: ٩

[6] - الحشر: ١٠

[7] - كشف الغمة" للأربلي ج2 ص78 ط تبريز إيران

- [8] كشف الغمة" ج2 ص147

[9] - البرهان" ج2 ص125

[10] - الإحتجاج(2/447-448)["الاحتجاج" للطبرسي ص230 تحت عنوان "احتجاج أبي جعفر بن علي الثاني في الأنواع الشتى من العلوم الدينية" ط مشهد كربلاء

[11] - إحقاق الحق" للشوشتري ج1 ص16 ط مصر

[12] - كتاب المعيشة "الفروع من الكافي" ج5 ص68

[13] - كشف الغمة" ج2 ص161

[14] - فرق الشيعة" للنوبختي ص78

[15] - كتاب الشافي" ص238، أيضاً "شرح نهج البلاغة" ج4 ص140 ط بيروت

[16] - تفسير الحسن العسكري" ص164، 165 ط إيران

[17] - الإرشاد" للمفيد ص268 تحت عنوان "ذكر أخوته" – أي الباقر

[18] - الإرشاد" للمفيد ص268

[19] - ناسخ التواريخ" ج2 ص590 تحت عنوان "أحوال الإمام زين العابدين

[20] - ناسخ التواريخ" ج2 ص590

[21] - مجالس المؤمنين" للشوشتري ص89

[22] - نهج البلاغة" ص366، 367 ط بيروت بتحقيق صبحي صالح

[23] - ناسخ التواريخ" ج3 الجزء2

[24] - نهج البلاغة" ص81 خطبة 37 ط بيروت بتحقيق صبحي صالح.

[25] - منار الهدى" لعلي البحراني الشيعي ص373، أيضاً "ناسخ التواريخ" ج3 ص532

[26] - الأمالي" لشيخ الطائفة الطوسي ج2 ص121 ط نجف

[27] - الاحتجاج" للطبرسي ص50 ط مشهد عراق

[28] - أصل الشيعة وأصولها" ط دار البحار بيروت 1960 ص91

[29] - شرح نهج البلاغة" لأبي أبي الحديد ج1 ص132 وأورد ابن أبي الحديد رواية أخرى مشابهة في شرحه ] ج1 ص134، 135].

[30] - نهج البلاغة" ص136 تحقيق صبحي صالح

[31] - تاريخ اليعقوبي" ص132، 133 ج2 ط بيروت 1960م

[32] - تاريخ التواريخ" ج2 كتاب 2 ص158 تحت عنوان "عزام أبي بكر

[33] - الإرشاد" للمفيد ص107 ط إيران

[34] - شرح نهج البلاغة" ج4 ص228 تبريز

[35] - شرح نهج البلاغة" ج2 ص718، أيضاً "عمدة الطالب" ط نجف ص361

[36] - عمدة الطالب" الفصل الثالث ص352، أيضاً "حق اليقين" ص213

[37] - شرح نهج البلاغة" لابن أبي الحدد ج4 ص118

[38] - الاحتجاج" للطبرسي 53، أيضاً كتاب سليم بن قيس ص253، أيضاً "مرآة العقول" للمجلسي ص388 ط إيران

[39] - الأمالي" للطوسي ج1 ص38

[40] - جلاء العيون" للملا مجلسي ج1 ص169 ط كتابفروشي إسلامية طهران، ترجمة من الفارسية

[41] - الأمالي" ج1 ص39، أيضاً "مناقب" لابن شهر آشوب المازندراني ج2 ص20 ط الهند، أيضاً "جلاء العيون" فارسي ج1 ص176

[42] - المناقب" للخوارزمي ص251، 252، أيضاً "كشف الغمة ج1 ص358، أيضاً "بحار الأنوار" للمجلسي ج10 ص38، 39، أيضاً جلاء العيون" ج1 ص184