خبرهاى جديد
شنبه 3 آذر 1403
ولكن شيعه هاى هند وباكستان برخلاف اين هستند ,وسه 3 دختر بيامبر را انكار مى كنند ومى كويند يك , وآن هم فاطمه زهراء رضي الله عنها بيشتر نداشته است.
وهمه ى اينها بخاطر دشمنى با عثمان بن عفان رضى الله عنه است .
جونكه بيامبر صلى الله عليه وسلم اول دخترش رقيه رضى الله عنها را به ازدواج عثمان در آورده ,بعد از وفات رقيه رضى الله عنها دخترش ام كلثوم رابه ازدواج با عثمان رضى الله عنه در آورده است.
واين فضل بسيار بزركى است كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم در حق عثمان رضى الله عنه كرده است .بس اين دليل بر اين است كه رسول عثمان رادوست داشته كه بعد ار وفات دختر اولى دختر دومي خودش را به ازدواج عثمان در آورده است.
همجنين خداوند درقرآن مى كويد :اى بيامبر براى زنان ودخترانت وزنان مؤمنان بكييد:.......الى آخر آيه.
بس خداوند در اين آيه كلمه ى دختر راب صورت جمع ذكر كرده است . بس بر اين دلالت مى كند كه دختر بيامبر يكى نبوده است كه كلمه ى دختر بصورت جمع آمده است.
وهمجنين در كتب علماى شيعه هم آمده كه بيامبر بيشتر ا زيك دختر داشته است.
وقتى كه بيامبر با خديجه رضى الله عنها ازدواج كرد 25 سال داشت . وفرزندان او قاسم ورقيه وزينب وام كلثوم قبل از بعثت بدنيا آمده اند. و طيب وطاهر وفاطمه بعد از بعثت بدنيا آمده رند.
1-در فروع كتاب الكافى آمده است : وقتى بيامبر صلى الله عليه وسلم فاطم هرا به ازدواج على عليه السلام در آورد براو وارد شد وديد كه فاطمه كريه مى كند از سؤال كرفت جرا كريه مى كنى ؟بخدا قسم اكر كسى بهتر ا زاو در خانواده ام بود تورا با به ازدواج در مى آوردم . ولكن خداوند تو را به اين ازدواج در آورده است واين كار من نيست.
2-وهمجنين در جاى ديكر كلينى از ابى عبد الله روايت مى كند :
كه أبى عبد الله كفت :همانا فاطمه به رسول خدا صلى الله عليه وسلم كفت: جرا با مهر بسيار كمى مرا به ازدواج در آورده اى؟ بيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: اى فاطمه من تو را به اين ازدواج در نياورده ام . ولكن خداوند تو را از بالاى آسمان به اين ازدواج در آورده است.
3-ومحمد باقر المجلسى در كتاب جلاء العيون ذكر كرده است . كه امام محمد با قر عليه السلام كفت: در يكى از روز ها فاطمه بيش نبي صلى الله عليه وسلم از على عليه السلام شكايت كرد وكفت : هر جه اموال نصيب او مى شود در بين فقيران ومسكينها توزيع مى كند . بس بيامبر صلى الله عليه وسلم كفت: آيا تو مي خواهى از برادر و بسر عمويم ناراضى باشم . بس بدان نارضايتى او نارضايتى من است و نارضايتى من نارضايتى خداوند است .بس فاطمه كفت :از خشم خدا ورسول خدا بخدا بناه مى برم.
از دو روايت اولى معلوم مى شود كه فاطمه عليها السلام (والعياذم بالله) از ازدواج با على عليه السلام ناراحت بوده است .بنابراين دلالت اين توهين واهانت براى فاطمه عليها السلام كه سيده ى تمام زنهاى بهشتى است بيش نيست. وفاطمه برهيزكارترين زنها در اين دنياى بى ارزش وبشترين كسى بود كه مى خواست بيش مولايش بركردد. آيا عقل باور مى كند كه فاطمه از اين ازدواج مبارك ناراضى باشد بخاطر مال ومهر بسيار كم حاشا لله از بهتان بزرك .
واز روايت سوم برداشت مى شود كه ازكارهاى على عليه السلام ناراحت بوده است و آنهم توزيع اموال بين فقيرها ومسكينها تا جايى بيش رسول خدا از على شكايت مى كرد.آيا اين در باور يك انسان مسلمان مى كنجد كه فاطمه باكرامت وخيرخواه ودختر مردى با كرامت وخير خواه اين كارها رابكند. عجب از كارهاى شيعه ,ادعا مى كنن دكه ما دوست دار فاطمه هستيم با اين كارهاى زشت ونابسندى كه به او نسبت مى دهند واين كارها به يك زن عادى جائز نيست كه نسبت بدهيم تا جه برسد به بزرك بانوى اسلام نسبت داده شود. آيا اين دوستى سيده ى زنان بهشتى فاطمه عليها السلام است .
بعد از وفات بيامبر اين اتفاق افتاده است.
احمد بن ابي طالب الطبرسى در كتاب خودش الإحتجاج آورده است: سلمان فارسى كفت : وقتى شب شروع شد على فاطم هرا بر الاغش سوار كرد ودست دو فرزندش را كرفت ,وبه در تك تك خانه هاى اهل بدر از مهاجرين وانصار ودرباره ى حق خودش با آنها صحبت كرد واز آنها كمك ويارى طلب كرد .هيج ك سبا او همكارى نكرد مكر جهار4 نفر . از سلمان برسيدم ابن جهار نفر كه بودند .كفت : من وابوذرومقداد وزبيربن عوام.وهيج كس ديكرى غير از اين جهار نفر با او همكارى نكردند.
آيا اين انسان عاقل باور مى كند كه على عليه السلام باره ى تن رسول خدا صلى الله عليه وسلم بزرك بانوى اسلام زهرا بطول را سوار برالاغ بكند وبر در خانه ى تك تك مسلمين ببرد وهيج كس با آنها غير از اين جهار 4 همكارى نكند.آيا اين توهين و اهانت به على عليه السلام وفاطمه عليها السلام نيست .بس بني هاشم كجا بودند كه هم با آنها همكارى نكردند .بس شوكت وغيرت وزياد بودن بني هاشم كجا رفت .كه هيج كس از آنها با على وفاطمه همكارى نكردند. آيا اين روايتها دروغ و بهتان براى على وفاطمه نيست.
امر دوم روايتهايى است كه توهين به عباس بن عبدالمطلب وعقيل بن ابى طالب وعبدالله بن عباس رضى الله عنهم جميعا مى كند.
محمد باقر مجلسى روايت مى كند كه كلينى بسند خوب روايت مى كند : مى ويد سدير از محمد باقر عليه السلام برسيد؟بس غيرت وشوكت وزياد بودن قبيله بنى هاشم بعد از وفات رسول الله صلى الله عليه وسلم كجا رفته بود كه ابو بكر وعمر وديكر منافقان بر على عيه السلام غلبه كردند
وحق او را كرفتند.محمد باقر عليه السلام درجواب كفت: از بنى هاشم جعفر وحمزه از سابقين و از اولين كسانى كه ايمان آورده بودند.با ايمان كامل واعتقاد راسخ ايمان آورده بودند كه از دنيا رفته بودند.
عباس وعقيل بودند كه از تازه مسلمانها وضعف عقيده وذليل نفس بودند كه هيج كارى نكرند.
وهمجنين محمد باقر مجلسى در باره ى عباس روايت مى كند : آنجه از احاديث ظاهر مى شود ىن است كه عباس در مرتبه ى كمال ايمان نبوده است وعقيل بن ابى طالب نيز به او شبيه است.
ودر روايتى ديكر مجلسى ذكر مى كند: بسند معتبر از محمد باقر عليه السلام , كه حضرت زين العابدين فرمودند: كه اين آيه (من كان في هذه أعمى فهو في الآخرة أعمى وأضل سبيلا) درحق عباس وبسرش عبد الله نازل شده است.
به كتاب بحار الانوار للمجلسى جلد22وصفحه 289مراجعه شود.
بله از اين روايتها واضح است كه توهين به عموى رسول خدا صلى الله عليه وسلم عباس وهمجنين سيدنا عقيل رضى الله عنهم اجمعين شده است. كه ايمان كامل نداستند ودريقن خود ضيف بودند. وهمجنين آيه مذكور در حق عباس وبسرش عبد الله نازل شده ,درصورتى كه اين آيه درحق كفار نازل شده است.